بررسی معضل سیاست ‌زدگی

سیاست زدگی چیست؟

سیاست زدگی به یک تعبیر، به معنای نگاه صفر و یک داشتن، نگاهی مبتنی بر تأیید و تکذیب مطلق یا نگاهی معطوف به "یا با ما یا علیه ما" داشتن است، آن هم از جنس سیاسی ‌اش و با تمام ملزومات و دلالتهای ساختاری و ایدئولوژیک آن در کشور.

در سیاست ‌زدگی منکر نگاه مجموعه ‌یی نباید بود، ولی میتوان منکر نگاه تقلیل‌گرا شد. به نظر میرسد در این تقلیل‌گرایی، سیاست‌ حرف اول را میزند و قدرت دولتی نقش تعیین ‌کننده دارد و به گونه ‌ای به علاوه رابطه‌ قدرت – ثروت پیش از انقلاب که با اقتصاد نفتی در کنار تمرکزگرایی تشدید شد، امروز شاهد اضافه ‌شدن رابطه قدرت – منزلت هم هستیم؛ یعنی قدرت هم منشاء و مجرای رسیدن به ثروت و‌ هم بعضاً به دلیل بافت ایدئولوژیک و جمهوری اسلامی منشاء دستیابی به منزلت شده است که البته خیلی از این ارتباطات، ارتباطات موجه و معقولی هم نیست و در عرصه‌ منزلت باید بیشتر به عنوان توهم از آنها یاد کرد.»

دلیل رشد سیاست زدگی

دلیل رشد سیاست ‌زدگی در کشور به این مسئله برمیگردد که ما بیش از اندازه به قدرت سیاسی اهمیت میدهیم و از قدرت غیرسیاسی و قدرت غیررسمی غفلت میکنیم؛ یعنی اگر سعی میکردیم قدرت مدنی را پررنگتر کنیم و قدرت فرهنگی را به عنوان قدرت اصلی این انقلاب به خوبی درک و تحلیل و همچنین جایگاه ارزشهای اخلاقی و فرهنگی را آنچنان که هست،‌ عرضه میکردیم،‌ شاید اسیر سیاست ‌زدگی نمی شدیم. این سیاست‌ زدگی بیش از آنکه در عرصه‌ عمومی ریشه داشته باشد، در عرصه رسمی و رابطه‌ قدرت – ثروت از یک سو و رابطه‌ قدرت – ثروت به علاوه‌ قدرت – منزلت در سالهای اخیر، از سوی دیگر ریشه دارد. فقدان نقد و بی ‌توجهی به قدرت نقد در عرصه‌ مدنی نیز موجب تشدید سیاست ‌زدگی شده است و این، هم به نوع نگاهی که به انقلاب و جمهوری اسلامی شده و هم به سابقه ساختاری ایران برمیگردد؛ چنانکه این دو عامل دست به دست هم داده‌اند و سیاست ‌زدگی را پررنگ‌ کرده‌اند.

سیاست ‌زدگی یک جنبه‌ ساختاری و یک جنبه‌ ایدئولوژیک دارد،‌ جنبه ساختاری سیاست ‌زدگی به جایگاهی که قدرت دولتی همواره در کشور ما ایفا کرده و ریشه ‌های تاریخی هم دارد،‌ برمیگردد و بعضاً کشورهای خاورمیانه هم اسیر این رابطه هستند. در ایران از دوره‌ رضاخان، اقتصاد نفتی هم به عوامل قبلی اضافه شده و این مسئله را تشدید کرده است. بحث دیگر، به تفسیری است که بعضاً از گفتمان انقلاب اسلامی به دست داده میشود.

راه های برون ‌رفت از ‌سیاست ‌زدگی

راه چاره این است که هم به قدرت مدنی توجه و عنایت بیشتری کنیم و هم از رابطه قدرت – ثروت به لحاظ ساختاری فاصله بگیریم و از اتکا به درآمدهای نفتی کم کنیم و کشور را به سمت یک آمایش سرزمینی و مدیریت غیرمتمرکز پیش ببریم، همچنین تفسیر صحیح تری از انقلاب به دست بدهیم؛ تفسیری که ارزشهای اخلاقی و فرهنگی، ارزشهای واقعی ما باشند و تقدم ارزشی خود را به دست بیاورند؛ به طوری که سیاست یک تقدم رتبی پیدا کند و نقش ابزاری ‌اش را از دست ندهد. شاید یکی از عوامل سیاست‌ زدگی به این مساله برگردد که نوعی مغالطه و خلط هدف و وسیله صورت گرفته است،‌ وقتی سیاست و حکومت بیش از حد پررنگ و فی ‌نفسه به یک هدف تبدیل شود، همه چیز رنگ و بوی سیاسی میگیرد؛ به این معنا که همه چیز سیاسی یا به معنایی، ابزاری میشود.

اگر جهت ها عوض و جایگاهها روشن شود و وزن عرصه ‌های مختلف فرهنگی، سیاسی و اقتصادی میزان مطلوب خود را پیدا کند، آنگاه میتوانیم از سیاست‌ زدگیها فاصله بگیریم. امروز ما شاهد نوعی سیاست ‌زدگی هستیم؛ یعنی همه چیز سیاسی میشود و مخصوصاً در جمهوری اسلامی این سیاسی شدن بیش از حد جهت خاصی هم دارد و شکل نوعی توطئه‌گرایی مفرط و فرافکنی ناشی از این توطئه‌گرایی به خود میگیرد؛ به طوری که گویی همه مشکلات، ریشه بیرونی دارد. بدین ترتیب ما از ریشه‌ داخلی بسیاری از مسائل، یعنی هم ریشه ‌های فرهنگی و اقتصادی آنها غافل میشویم و هم بعضاً فرافکنانه به مشکلات خود مینگریم که این امر موجب میشود نتوانیم مشکلات خود را حل کنیم. ما همواره شاهد این مسئله بوده‌ایم که یا برای حفظ نظام خودمان از رسالتهای بیرونی آن غافل شده‌ایم یا صرفاً به ابعاد بیرونی آن توجه کرده‌ایم و از ابعاد داخلی آن فاغل شده‌ایم.

سیاست ‌زدگی و تفسیر انقلاب اسلامی

 نوع تفسیر ما از انقلاب اسلامی و اهداف آن، تاًثیر بسزایی در سیاست ‌زدگی فضای کشور دارد، در مقاطعی بعد از جنگ یا اقتصاد برای ما عمده و مهم بوده است و یا سیاست. به استثنای اوایل انقلاب و سالهای جنگ، کمتر با مقعطی مواجه بودیم که فرهنگ برای ما تعیین‌کننده باشد. معنای این سخن این است که ما یا اسیر اقتصاد‌زدگی و یا سیاست ‌زدگی شده‌ایم؛ درحالیکه شناختی که ما از انقلاب اسلامی داریم این است که هم سیاست و هم اقتصاد وسیله هستند. اگر ثابت شود ما سیاست ‌زده و اقتصاد‌زده هستیم، به این معنی است که مغالطه و خلط بزرگی بین وسیله و هدف صورت گرفته است.

اگر فرهنگ، اخلاق، معنویت و معرفت خدا اصالت داشته باشد نباید شاهد این مسئله باشیم که اخلاق و فرهنگ فدای سیاست و اقتصاد یا اقتدار و سود شود. به نظر میرسد هر چه وجه توسعه‌ ی مادی کشور بر وجه فرهنگی و تمدنی آن غلبه پیدا میکند، این سیاست‌ زدگی و اقتصاد‌زدگی هم پررنگ میشود که باید آسیب‌ شناسی مناسبی در این زمینه انجام داد و درجهت مقابله با آن اقدام کرد؛ چرا که این، عبارت از وزن ‌دهی های مغایر با وزن ‌دهی متناسب با انقلاب و جمهوری اسلامی است.

قانون و سیاست ‌زدگی

گفته میشود ما قوانین بیش از حد و یک نظام حداکثری قانونی داریم که اجزای آن بعضاً معارض همدیگر هم هستند و این مسئله هم در زمینه سیاست ‌زدگی میتواند مزید بر علت باشد. وقتی کشوری زیاد قانون دارد –علاوه بر اینکه این قوانین میتوانند معارض یکدیگر هم باشند– این مسئله بیانگر وجود بی‌ اعتمادی هم هست. وقتی قانون زیاد تصویب میشود، یعنی اعتماد لازم وجود ندارد و در واقع اعتمادی که بتواند شرایط امنی ایجاد کند و چندان به وفاق سیاسی نیاز نباشد، بلکه بیشتر تکیه بر وفاق اجتماعی باشد، وجود ندارد. ما در هیچ مقطعی از حیات اجتماعی خود آن طور که در خور یک شهروند و انسان ایرانی است، اعتماد نداشته‌ایم. به طور مثال وقتی قرار است نامه‌ای در ارتباط با سابقه کاری یک فرد صادر شود، عنوان میشود این نامه فقط برای یک مقصد خاص است و هیچ ارزش دیگری ندارد؛ درحالیکه میبینیم در دنیا این طور نیست.

تراکم قوانین در افزایش سیاست ‌زدگی موثر است، یعنی هرچه قانون بیشتر، جزئی‌تر و تفصیلی‌تر باشد، از نوعی بی ‌اعتمادی و نبود عقلانیت حکایت دارد؛ چرا که اگر عقلانیت و اعتماد لازم وجود داشت، حداقل در عرصه رسمی شاهد تصویب این همه قوانین بعضاً معارض نبودیم.

ریشه ‌های سیاست‌ زدگی

ریشه ساختاری سیاست ‌زدگی به این برمیگردد که قدرت تا چه اندازه در دسترسی به سایر مواهب کمیاب اجتماعی تعیین‌کننده است. در کشور ما به دلیل وجود اقتصاد نفتی و نظام متمرکز مدیریت و برنامه ‌ریزی، قدرت دولتی حرف اول و آخر را میزند؛ یعنی دسترسی به قدرت، هم محملی برای دسترسی به ثروت، هم محملی برای دستیابی به سرمایه ‌های فرهنگی و هم محملی برای دستیابی به قدرت بیشتر است. بیدلیل نیست که بسیاری از افرادی که به قدرت دولتی دست پیدا میکنند، بلافاصله به تشکیل حزب و انجمنهای مختلف مبادرت و از بورسیه ‌های تحصیلی استفاده میکنند و حتی موافقتهای اصولی میگیرند و شرکتهای اقتصادی تاًسیس میکنند. این نشان میدهد چون قدرت دولتی تعیین‌کننده است و البته بپذیریم که تعیین ‌کنندگی قدرت دولتی یکی از مجاری سیاست ‌زدگی است، خواه ناخواه رابطه قدرت – ثروت و قدرت – منزلت میتواند تشدیدکننده این مسئله باشد.

نقش فرهنگ در زایش سیاست ‌زدگی

نقش مردم و فرهنگ عامه در زایش یا تشدید سیاست ‌زدگی زیاد مؤثر نیست و نمیتوان معتقد بود معضلاتی که با آنها روبرو هستیم به عامه ‌ی مردم برمیگردد؛ البته اگر مردم از آگاهی لازم برخوردار میبودند، جلو این معضلات را میگرفتند؛ چرا که اینها با نیازهای شهروندی آنها تنافی دارد و به نوعی مانع تحقق حقوق شهروندی ‌شان میشود؛ ولی اینکه بگوییم فرهنگ مردم ذی ‌مدخل و مسئول این مشکلات است، درست نیست. قرائتهای پوپولیستی و توده ‌وار میتواند هم سیاست‌ زدگی را تقویت کند و هم مانعی برای نظارت مردم بر سیاستها شود. ریشه‌ این مسئله را باید به نوعی پوپولیسم همراه با عوامفریبی نسبت داد؛ یعنی عوامفریبی و سیاستهای پوپولیستی میتوانند موید سیاست ‌زدگی جامعه‌ ما باشند.

در آخر باید تاکید کرد؛ در این بین از نقش نگاه های بسته و متصلب به لحاظ ساختاری هم نباید غفلت کرد که میتواند یک تجلی بر روی تملق هم داشته باشد...

دکتر عماد افروغ