نهج ‌البلاغه گاهی از جمله کتابهای معرفی شده و ویژه است که به بهانه سنگین بودن از دسترس مردم عادی دور مانده است و آن طور که شایسته بوده در متن زندگی مردم وارد نشده است، از این کتاب گرانقدر و یادگار امیرالمؤمنین علیه السلام تاکنون داستان یا رمانی نیز به چاپ نرسیده است اما به تازگی ابراهیم حسن ‌بیگی با الهام از این کتاب ارزشمند با نگاهی تاریخی به بعد حکومتداری امام علی (علیه السلام) پرداخته و در قالب داستان ماجراهای آشنایی و گرایشهای کشیشی ساکن مسکو (روسیه) به شخصیت حضرت علی را روایت میکند که علاقه ‌مند به جمع ‌کردن نسخ خطی است، در این داستان پای افراد مشهوری چون جورج جرداق مسیحی هم باز میشود و نهج ‌البلاغه یکی از منابع مورد استفاده این رمان بوده است.

«قدیس» فقط یک رمان نیست، درس زندگی است، «قدیس» ماجرای رنجها، دردها و تنهاییهای امام علی (علیه السلام) است، امامی که تمام محبتش را وقف مردم میکند، ولی آنها در سختیها و ‌مشکلات فرو میریزند و امام با تعداد اندکی یار تنها میماند.

«قدیس» تحلیل رفتارهای حاکم جامعه اسلامی و فهم سکوتها و عکس ‌العملهایش را راحتتر میکند و راه خروج از فتنه را نشان میدهد، موضوع اصلی کتاب اگرچه شرح جنگ صفین و دشمن ‌شناسی است اما غربت حق را از جانب طرفداران حق به تصویر کشیده و متذکر میشود حرف اگر حق باشد بر جان هر طالب حقی می نشیند، خواه مسیحی ، یا مسلمان و ...

«قدیس» فرق حکومتهای غیر اسلامی با حکومت اسلامی را در این توصیف کرده که حکام غیرمسلمان به هر قیمتی درصدد حفظ حکومتشان هستند و جان و مال مردم برایشان بی ‌ارزش است ولی در حکومت اسلامی، امام مال و جان امت خود را بر جان و مال خود مقدم میدارد؛ « قدیس» تاریخ در حال تکرار را در قالب داستانی جذاب به رشته تحریر درآورده تا از اشتباهات گذشته درس گرفت و در زمان فتنه به دامان امام پناه برد.

بخشهایی از این کتاب در ادامه آمده است:

«...بعد کشیش لبخندی زد و به پسرش سرگئی نگاه کرد و ادامه داد؛ درست مثل آن شبهایی که موقع خواب برایت کتاب میخواندم، البته این بار نه برای خواب که برای بیداریت میخوانم...».

...کشیش کتاب را در دستش گرفت، جلدش را به سرگئی نشان داد و گفت: «نهج البلاغه است؛ سخنان و نامه ‌های علی (علیه السلام) است. کتاب بسیار عجیبی است؛ پُر از مضامین بکر و راهگشا.»

سرگئی گفت: «لابد به من توصیه میکنی که آن را بخوانم.»

کشیش گفت: «حتماً؛ کاری که پدرت باید در جوانی میکرد. مثل جرج جرداق که میگفت از ۱۲ سالگی مطالعه نهج ‌البلاغه را شروع کرده و هنوز هم ادامه میدهد... علی (علیه السلام) شخصیتی است مثل اقیانوس؛ هرچه در عمق آن شنا کنی، شگفتیهایش آشکارتر میشود...»

...سرگئی روی کاناپه نشست و پرسید: «اگر چنین است که شما میگویید، پس چرا کشورهای مسلمان که علی (علیه السلام) امام آنهاست، جزو کشورهای جهان سوم و عقب‌ مانده‌اند؟»

کشیش گفت: «ملّتها و دولتهای اسلامی مانند کسانی هستند که گنج گرانبهایشان را دفن کرده‌اند یا اساساً از آن خبر ندارند. گمان میکنم آنها هم علی را نمیشناسند. من هنگامِ مطالعه این کتاب و چند کتاب دیگر، به همین مسئله فکر میکردم. در آن دوران، علی (علیه السلام) خلیفه مسلمانان بود و مردی هم به نام معاویه خود را خلیفه مسلمانان نامیده بود. هردوی اینها، داعیه حکومت اسلامی داشتند، امّا علی (علیه السلام) کجا و معاویه کجا! فکر کنم اکثر رهبران کشورهای اسلامی، حکومتشان از جنس حکومت معاویه باشد، نه علی (علیه السلام). اگر حاکمی از حاکمان مسلمان، یک بار نهج‌البلاغه را با دقّت میخواند و به آن عمل میکرد، امروز روزگارشان این نبود که هست.»

سرگئی لبخند زد و گفت: «ما باید کم کم مراسم مسلمان شدن شما را فراهم کنیم پدر...!»

کشیش گفت: «ادیان الهی، شکل، قالب و پوسته روح الهی است سرگئی، مهم مغز و درون آن است که یکی است و فرق چندانی با هم ندارند. کسیکه مسلمان است یا مسیحی، اگر به ذات و جوهره الهیِ دین خود دست نیابد، میخواهد روحانی مسلمان باشد یا کشیش مسیحی، به یک اندازه از مسیر خدا جدا شده است. در زمان علی (علیه السلام) دشمنانش و آنهایی که با او میجنگیدند، از حافظان و مبلّغان قرآن و اسلام بودند و در عبادت و زهد و تقوا چنان بودند که زانوهایشان بر اثر سجده پینه بسته بود. آنها به نام همان اَلله ای با علی (علیه السلام) جنگیدند که علی (علیه السلام) به نام همان الله میخواست هدایتشان کند...»

«...شعث بن قیس از فرماندهان علی و جنگجوی توانمند گفت: ای علی میدانی که مرا از جنگ باکی نیست و من همیشه مرد جنگ و میدانهای نبرد بوده‌ام، اما در حال حاضر ادامه جنگ را به ضرر اسلام و مسلمانان میدانم پس به پیشنهاد این یارانت گوش بده و دعوت معاویه را بپذیر؛ مرد میان ‌سالی  مشتهایش را گره کرد و رو به علی فریاد زد: ای علی!!!! اگر تن به خواسته ما ندهی ما تو را همچون عثمان به قتل خواهیم رساند...».

«چراغ در دستهای علی بود و آنها تاریکی را جست و جو میکردند، چون موشهای کور، از آفتاب و روشنایی میگریختند و در دالانهای تاریک زمین، آرام  میگرفتند...».

«شب عجیبی را در دیر یوحنای قدیس گذراندیم. شیفتگی سرورم نسبت به کاروان اسرا به حدی بود که پدر آگوست تینوس مجبور شدند به سرورم تذکر بدهند که در شأن ایشان نیست که در مقابل راهبان دیر اینگونه اختیار خود را برای دیدن کاروان اسرا از دست بدهند! سرورم گفتند: مگر این اتفاق کم‌ چیزی است؟».

«همین جا بر خود لازم میدانم به استحضار حضرتعالی برسانم که نَسب سرورم به یکی از نوادگان حضرت داوود نبی علیه السلام میرسد و این مسئله‌ای نبود که همگان از آن مطلع باشند، روز عید پاک دو سال پیش بود که همه راهبان دیر...».

 

-          رمان قدیس/ نوشته ابراهیم حسن بیگی / انتشارات کتاب نیستان