ایران چیست؟

6- نام ایران و پارس در اوستای کهن

کتاب «اوستا» کهن‌ترین مجموعه نوشتارهای ایرانیان، از نظر قدمت زمانی به سه بخش متفاوت تقسیم می‌شود:

بخش یکم شامل «اوستای کهن» است که مضامین آن از نظر زمانی متعلق به روزگار پیش از زرتشت (پیش از سده هفتم قبل از میلاد) اما نگارش آن متعلق به عصرهای جدیدتر است. در این نگارش و بازنویسی، تا اندازه‌ای مضامین و باورهای جدیدتر را به متن‌های کهن اضافه کرده‌اند.

بخش دومِ اوستا از نظر زمانی، پاره‌های پراکنده‌ای با عنوان «گاتها» است که سروده‌های تازه شناسایی‌‌شده زرتشت، دانسته میشود. این بخش، از نظر مضمون پس از اوستای کهن سروده شده، اما از نگاه زبان و نگارش، کهن‌تر از دیگر بخش‌های اوستای موجود است.

بخش سوم اوستا از نظر زمانی شامل یسنا، یشتهای جدید، ویسپرد، وندیداد و خرده اوستا است که همگی جزو اوستای نو به حساب میآیند. اما نباید از این نکته غافل بود که بسیاری از مضامین همین بخشهای جدید نیز برگرفته و اقتباس شده از باورها و نوشتارهای کهن است؛ اما این آمیختگی به حدی است که امکان تفکیک را امکان‌پذیر نمیسازد. به عنوان نمونه میتوان از داستان جمشید در وندیداد نام برد که یکی از کهن‌ترین داستانها و باورها و نوشتارهای ایرانیان است، اما شکل نگارشیِ کهن آن کاملا دگرگون شده و تغییر اساسی یافته است.

نام ایران/ آریا و پارس و... هیچکدام از واژه‌های هم‌خانواده با آنها در آن مقدار از گاتهای زرتشت که تا به امروز از لابلای بخشهای پراکنده اوستا شناسایی شده، دیده نشده است. اما در بیشتر بخشهای کهن اوستا که به ترتیب قدمت شامل: فروردین‌یشت، مهریشت، زامیادیشت، آبان‌یشت، تِشتَر‌یشت، اَرت‌یشت، بهرام‌یشت، رام‌یشت و هوم‌یشت میشود؛ نام ایران چندین بار تکرار شده است. در این متون، نام پارس و دیگر نامهای هم‌خانواده با آن نیامده است.

بند 43 فروردین‌یشت ظاهراً کهن‌ترین یادکرد از نام ایران در کتاب اوستا است: «آنان در میان زمین و آسمان سَـتَویس را به گردش در میآورند تا باران بباراند، بانگ یاری‌خواهان را میشنود تا باران بریزاند و گیاهان برویاند؛ برای نگاهداری چارپایان و مردمان، برای نگاهداری سرزمینهای ایرانی، برای نگاهداری جانوران پنجگانه، برای یاری رساندن به مردان پیرو راستی».

در این بند از «سَـتَـویس» (ستاره سهیل) درخواست باران برای «سرزمینهای ایرانی» شده و در بند 44 همان یشت، ستویس این درخواست را برآورده می‌سازد. در بندهای 142 و 143 فروردین‌یشت، فروهرهای مردان و زنان سرزمینهای ایرانی در کنار فروهرهای مردان و زنان سرزمینهای «تورانی»، «سَـئیریَـم»، «سائینی»، «داهی»، و سپس همه سرزمینها ستوده میشود. عبارت سرزمینهای ایرانی در بند چهارم مهریشت نیز آمده است: «می‌ستاییم مهرِ دارنده دشتهای پهناور را؛ او که به همه سرزمینهای ایرانی، خانمانی پُر از آشتی، پُر از آرامی و پُر از شادی می‌بخشد». این عبارت در بند 13 همین یشت تبدیل به «خانمانهای ایرانی» میشود که «مهر» از فرازگاه خود به آنان مینگرد؛ آنچنانکه در بند 15 چشم‌نگران کشورهای «اَرِزَهی»، «سَـوَهی»، «فْـرَدَه‌ذَفْـشـو»، «ویدَه‌ذَفْـشو»، وُئـوروبـَرِشْـتی»، «وُئوروجَـرِشْـتی» و «خْـوَنیـرَث» نیز هست. در بند 17 آبان‌یشت، مفهوم کهن «ایران‌ویج» به معنای پهنه ایرانیان آمده است: «آفریدگار اهـورامـزدا او را بستود در ایـران‌ویـج و در کرانه رود وَنْـگوهی دائیـتیا». اشاره‌های جغرافیایی موجود در آبان‌یشت نشان میدهد که محل سرایش آن (و احتمالاً محل سرایش مهریشت)، سرزمینهای جنوبی آسیای میانه و شمال افغانستانِ امروزی و بویژه نواحی پیرامون رود «آمـو» (آمـودریا) بوده است. اشاره‌های جغرافیایی موجود در زامیادیشت نیز نشان میدهد که محل سرایش آن، سرزمینهای شرقی ایران و به ویژه نواحی پیرامون دریاچه «هامون»، (زابلستان/ سیستان/ نیمروز) و رود هیرمند/ هلمند و جنوب افغانستان امروزی بوده است.

نام ایران‌ویج علاوه بر آبان‌یشت، در فرگرد یکم وندیداد که برخلاف بیشتر فرگردهای آن، تا اندازه‌ای اصالت و دیرینگی دارد، نیز آمده است: «نخستین سرزمین و کشور نیکی که من- اَهورَه‌مزدا- آفریدم، ایران‌ویج بود بر کرانه رود دایتیای نیک». یادکرد دیگری از نام ایران در اوستا متعلق است به بند ششم تِـشتَـریشت که اشاره کوتاهی به آرش تیرانداز شده است: «می‌ستاییم ستاره درخشان و شکوهمند تِشْـتَر را؛ آن تندتاز به سوی دریای فراخکرت را، به سانِ آن تیرِ در هوا پـرّان، تیری که آرش تیرانداز -آن بهترین تیرانداز ایرانی- از کوه «اَئیـرْیو خْـشوثَـه» به سوی کوه «خْـوَنْـوَنْـت» پرتاب کرد».

بند نهم همین یشت دگرباره از سَـتَـویس به عنوان بخشنده آب و باران به سرزمینهای ایرانی یاد میشود: «آنگاه که «سَـتَـویس» برای بخشیدن پاداش، بر میآید؛ او این آب را به همه هفت کشور میرساند. آن زیبای آشتی‌بخش به سـوی همه کشورها روان میگـردد تا همه از سالی خوب بهره‌مند شوند؛ و ارمغان شود سالی خوش به همه سرزمینهای ایرانی». در بند 36 همین یشت و پس از ستایش ستاره تشتر/ تیر/ شباهنگ، پرسشی پیش کشیده شده که ظاهراً مخاطب آن همین ستاره باران‌آور است: «آیا سرزمینهای ایرانی از سالی خوش بهره‌مند خواهند شد؟». در بندهای 41 و 43 اَشی‌یشت، دو بار از کیخسرو با عنوان «پهلوان سرزمینهای ایرانی و فراهم‌کننده همبستگی در کشور» و ستایش‌کننده اَشی یاد شده است. این تعبیر در بند 32 رام‌یشت به گونه‌ای دیگر تکرار شده و از عبارت استثنایی «جنگلهای ایرانیان» نیز یاد شده است: «ای اَنْدَرْوای زَبَردست، مرا این کامیابی فراز ده که آن پهلوان سرزمینهای ایرانی، کیخسروِ پایدار کننده کشور، ما را نکُشد، که خود را از کیخسرو برهانم. کیخسرو در همه جنگل‌های ایرانیان او را فرو افکند».

چنانکه در بالا دیدیم، نام پارس در هیچیک از یشتهای کهن اوستا بکار نرفته، اما نام ایران یا ایرانی چندین بار در یشتهای کهن (بجز زامیادیشت و بهرام‌یشت) بکار رفته است. یادکرد از نام ایران در بخشهای کهن اوستا در مجموع به پنج شکل و ترکیب است که نخستین آنها دوبار، دومین آنها، پنج بار و بقیه هرکدام یک بار در متن آمده‌اند: «ایران‌ویج» (اَئیریِـنِـه وَئِـجَـهی/ اَئیریَـنَـه وَئِـجَـه)، «سرزمین‌های ایرانی» (اَئیریَـنَـم دَخْـوْیُـنْـم)، «خانمان‌های ایرانی» (اَئیریو شَـیَـنِـم)، «تیرانداز ایرانی» (خْـشْویوی‌ایشوَتِـمو اَئیریَـنَـم) و «جنگل‌ها/ بیشه‌های ایرانیان» (اَئیرِه رَزورَیَـه). تلفظهای گوناگون نام ایران در بالا بدون احتساب واژه‌های همراه آن، عبارت است از: «اَئیریَـنَـه»، «اَئیریَـنَـم»، «اَئیریو» و «اَئیرِه». همه این حالتها، صورتهای صرفیِ گوناگون این نام در جمله است و همگی دلالت بر نام «آریا/ ایران» دارد.

با اینکه از هیچیک از این اشاره‌ها نمیتوان با قطعیت مفهوم ایران را دانست، اما چنین مینماید که این نام دلالت بر یک پهنه جغرافیایی و مردمان ساکن در آن پهنه (و نه کشوری با هویت سیاسی) میکند. این پهنه با توجه به نامهای جغرافیایی دیگری که همراه با آن بکار رفته، نشان میدهد که سرزمینهای ایرانیِ یاد شده در بخشهای کهن اوستا، در نیمه شرقی ایرانِ امروزی، تمامیِ افغانستان، غرب پاکستان و جنوب آسیای میانه بوده است. نامهای امروزیِ رودهای حوزه آبریز دریاچه هامون که همگی از کوهستانهای هندوکش (در اوستا: «اوپائیری‌سَـئِـنَـه»/ اَپورسِـن) سرچشمه میگیرند، به نحو شگفت‌انگیزی تاکنون برجای مانده‌اند. رودهایی همچون: هیرمند/ هلمند (در اوستا: «هَـئِـتومَـنتَـه»)، خاش‌رود (در اوستا: «خْـواسترا»)، فراه‌رود (در اوستا: «فْـرَدَثا») و هاروت‌رود (در اوستا: «خَـوارنَـنْـگَـهیتی»).

7- نام ایران و پارس در شاهنامه

با اینکه شاهنامه فردوسی در چنین پژوهشی جزو اسناد کهن و دست اول بشمار نمیرود، اما به این دلیل که متن آن بر اساس نسخه‌های کهن‌تری از منابع و خدای‌نامه‌ها سروده شده است و امانتداری سراینده نیز به اثبات رسیده است؛ میتوان از آن به عنوان سندی باستانی بهره برد. اما با این حال میباید این نکته را نیز در نظر داشت که منابع فردوسی برای سرایش شاهنامه تا اندازه‌ای از صافی سانسور و تحریف دستگاه دینی زرتشتیِ عصر ساسانی عبور کرده است. هر چند که این صافی در مورد خدای‌ نامه‌ها به اندازه متن اوستا کارگر نبوده است؛ اما نبود یا کمبود سرگذشت هخامنشیان و اشکانیان در شاهنامه بر دستکاریهای مخرب ساسانیانِ زرتشتی صحه میگذارد. دلیل نفوذِ کمتر در خدای ‌نامه‌ها در قیاس با اوستا، ظاهراً ناشی از این است که خدای ‌نامه‌ها (برخلاف اوستا) متنی غیر مذهبی و رایج در میان مردمان عادی بوده و از دسترس ممیزان دینی که حتی اجازه خواندن کتاب را نیز به هر کسی نمیدادند، به دور بوده است.

برای آگاهی بیشتر در این زمینه و اعمال نفوذهای موبد موبدان آذرباد مهرسپندان بنگرید به: بیرونی، ابوریحان، آثارالباقیه، ترجمه اکبر داناسرشت، چاپ چهارم، تهران، 1377، صفحه 301.

نامهای ایران و پارس در شاهنامه -همچون دیگر تاریخنامه‌های پس از اسلام- تا حد زیادی با یکدیگر مترادف هستند و نام کشور یا مردم ایران‌زمین را بر اساس یک خاطرۀ تاریخی و یا با توجه به محدوده متغیر آن افاده میکرده است. در شاهنامه فردوسی (برخلاف اوستا) هر دو نام ایران و پارس به کار رفته است. اما فراوانی این دو نام (همچون متون پهلوی) تفاوت زیادی با یکدیگر دارند. در شاهنامه، حدود دو هزار بار نام ایران و حدود یکصد بار نام پارس/ فارس (با مفهومی معادل با ایران و یا معادل با نواحیِ جنوب ایرانِ امروزی) آمده است. توزیع جغرافیاییِ مفهوم ایران در شاهنامه- به مانند دیگر منابع- مبهم و پرتناقض است و بر اساس آن نمیتوان تعریف روشنی از کشور و سرزمین ایران و یا مردم آن بدست داد. اما با این حال میتوان گفت که جغرافیای تاریخی حاکم بر شاهنامه و نیز نامهای در پیوند با ایران، بیشتر متعلق به شرقِ ایرانِ امروزی و سرزمینهای شرقی‌ترِ آن است و پرداختن به غربِ ایرانِ امروزی و سرزمینهای غربی‌ترِ آن کمتر اتفاق میافتد. چنانکه در بخشهای کهن اوستا نیز همینگونه بود.

بنا به گزارشهای شاهنامه میتوان شهرها و ناحیه‌‌هایی همچون خراسان، هرات، بلخ، مرو، نشابور (نیشابور)، زابلستان و سیستان را بخشِ آشکاری از ایرانِ شاهنامه دانست؛ اما نمیتوان پراکندگی و گستره‌اش را با قاطعیت از هر چهارسو دنبال کرد و آنرا تحدید نمود. سرزمینهایی که در شاهنامه به روشنی بخشی از «ایران» دانسته شده‌اند؛ تقریباً برابر با سرزمینها و مردمانی است که اِراتوستِن و استرابون آنها را «آریا» و گاه «آریانا» نامیده بودند (بخش هشتم). تا آنجا که نگارنده اطلاع دارد، نامها و واژه‌های «آریا» و «آریایی» در شاهنامه نیامده‌اند و گویا در زمان فردوسی، واژه «ایران» (که شکل دگرگون‌شده و تطوریافته واژه‌های «آریا/ آریان» است، بطور کامل جای آنها را گرفته بوده است. چنین به نظر میآید که نام «ایرج» در شاهنامه (و نیز در متون پهلوی) شکل تغییریافته نام «ایران‌ویج» در اوستا باشد که مفهوم «پهنه ایران» را میرساند. بخش کردن فریدون جهان را بین سه پسر خود و سپردن کشور میانی که ایران نام داشت به پسرش ایرج، مفهوم اوستایی ایران‌ویج را تداعی میکند که در «خْـوَنیرَث» در میانگاه شش کشورِ دیگرِ جهان جای داشت. نام ایران در شاهنامه، بگونه‌ای اختصاصی‌تر برای نامیدن پایتخت و شاه‌نشین ایران (مثلاً سیستان یا بلخ) نیز بکار میرفته است. نخستین کسی که در شاهنامه «شاه ایران» خوانده شده، «ضحاک» ماردوش است که ایرانیان بدون هیچ جنگ و خونریزی او را به شاهی برگزیدند و «وُرا شاه ایران ‌زمین خواندند».

رضا مرادی غیاث آبادی