شرحی بر پیدایش بشر در سرزمین ایران
در فاصله 18000 تا 14000 سال پیش، در کره زمین و از جمله در سرزمین ایران یک دوره بین یخبندان حاکم بوده که بیتردید منجر به تشکیل برخی از جوامع انسانی شده است. جوامعی که از نگاه علم امروزی ناشناخته و مجهول مانده است. در فاصله 14.000 تا 10.000 سال پیش، آخرین دوره یخبندان روی داده که منجر به پناه گرفتن مردمان در غارها و روی آوردن به شکار برای امرار معاش شده است. در فاصله 10.000 تا 8500 سال پیش و با پایان یافتن آخرین دوره یخبندان، شکلگیری نوین جوامع انسانی، بنیاد کشت و زرع و ساخت روستاها آغاز میشود. نمونههای این جوامع از جمله در تپه علیکُش دهلران، تپه گنجدره هرسین، تپه آسیاب کرمانشاه، تپه جارمو در کردستان عراق و تپه موندیگک در ساحلِ رود ارغنداب در جنوب افغانستان به دست آمده است. از 8500 تا 7500 سال پیش، مجدداً یک دوره میانی یخبندان رخ میدهد و از 7500 تا نزدیکیهای 4000 سال پیش، آب و هوای گرم و مرطوب در فلات ایران حکمفرما میشود. در طی این دوره اخیر جوامع انسانی و تمدن بشری گسترشی وسیع مییابند.
در این دوره دریاها و دریاچههای داخلی و بخشهایی از حوضههای آبریز پر از آب میشوند. سطح دریاچهها بالا میآید و در همه رودها و درهها و چالههای داخلی و کویرها، آب فراوانی جاری میشود. سطح دریای کاسپین/ مازندران به اندازهای بالا میآید که بخشهای وسیعی از زمین هموار گیلان و مازندران و نیز صحرای قرهقوم در شرق دریا به زیر آب میرود و رودهای آمودریا، مرورود، تجن و بسیاری رودهای بزرگ و کوچک دیگر مستقیماً به آن میریزند. در کنار مصب این رودها، روستاهای متعددی بنیان مییابند که امروزه نشانههای آن در کنار این رودهای خشک شده و در کنار صحرای بی آب و علف باقی مانده است.
همزمان با همین دوره، در فلات ایران جنگلهای وسیع و مراتع پهناور و حیات وحش متنوع و غنی و آب و هوای معتدل و مناسب رخ مینماید و شرایط مناسبی برای زندگی انسان آماده میشود. در این زمان، نه تنها در کناره دریای کاسپین/ مازندران و دیگر دریاچههای داخلی، بلکه در کنار بسیاری از کویرها و رودهای خشک امروزی که در آن زمان پر از آب بودهاند، روستاها و جوامع انسانی بنیاد میپذیرند.
اما این تمدنها در میانه این دوران و در حدود 6000 تا 5500 سال پیش به توفان و بارندگی بسیار بزرگ و گستردهای دچار میشوند که یاد آن در داستانها و اساطیر ملل مختلف باقی مانده است. این بارندگی شدید موجب کوچ مردمان به کوهستانها و نقاط مرتفع و نیز باعث ترک روستاها و اراضی کشاورزی شده است. آثار سیلابهای ناشی از این رویداد در لایههای همزمان تپههای باستانی در سراسر فلات ایران دیده میشود. پس از توفان و تا 4000 سال پیش نیز شهرها و روستاهای فلات ایران مرحلههای مختلف پیشرفتهای مادی و فرهنگی را طی کرده و موفق به دستاوردهایی درخشان در گستره فرهنگ، صنعت و هنر زمان خود میشوند؛ و بر اثر مساعد بودن محیط زیست و گسترش کشاورزی و تولید غذا، روزبروز بر جمعیت آنان افزوده شده و همراه با خشک شدن برکهها و باتلاقهای باقیمانده از توفان و وسعت یافتن و فراوان شدن زمینهای مساعد برای کشت و زرع، به مرور در ناحیههای حاصلخیز اطراف اقامتگاههای پیشین، پراکنش مییابند و سرزمین خود را گسترش و فراخی میبخشند. این رویدادی است که خاطره تاریخی آن در فرگرد دوم وندیداد بر جای مانده است.
این پراکنشها و مهاجرتهای در درون ایران، موجب میشود تا تمدنهای بزرگی در پهنه فلات ایران و نیز در سرزمینهای مجاور شکل بگیرد که برای نمونه میتوان از سکونتگاههای زیر نام برد: شهرسوخته در سیستان؛ شهداد، یحیی و ابلیس در کرمان؛ زاغه در دشت قزوین؛ شوش، چغامیش و چغاسبز در خوزستان؛ سیلک (سیاَلک) در کاشان؛ حصار در دامغان؛ موندیگک و نادعلی در جنوب افغانستان؛ آنو (اَنَو)، جیتون و آلتینتپه در جنوب ترکمنستان؛ موهنجودارو و هاراپا در ناحیه رود سند و پنجاب؛ گیان در نهاوند؛ تلباکون در جنوب تختجمشید، مارلیک در رودبار و قورغانتپه در نزدیکی رود وخش (وخشاب) در تاجیکستان.
باستانشناس شوروی خانم مدوِدسکایا با بررسیهای اندامشناسی و ابزارشناسی در منطقههای متعددی در سراسر ایران بزرگ، به درستی تغییرات فرهنگی و تمدنی عصر آهن را نتیجه منطقیِ فرایند تکامل عصر مفرغ میداند و نه تحولاتی ناشی از ورود اقوام دیگر به منطقه (Medvedskaya, p.148) برخی محققان دیگر نه تنها اضمحلال تمدن هاراپا و موهنجودارو را نتیجه ورود قومی موسوم به آریاییان نمیدانند، بلکه حتی آریاییان را همان مردمان بومی و بوجود آورنده آن تمدنها قلمداد میکنند. (غفوروف، ص 94 و دیگر صفحات)
اما پس از این دوران طلایی و در حدود 4000 تا 3800 سال پیش خشکسالی و قحطی بزرگی به وقوع میپیوندد و دوره گرم و مرطوب جای خود را به دوره گرم و خشک میسپارد. در این زمان سطح آبها به سرعت پایین میرود و دریاچهها و رودهای کوچکتر خشک میشوند و سکونتگاههای انسانی را با بحرانی بزرگ مواجه میسازد. بحرانی که با کمبود آب آغاز شده و به سرعت تبدیل به کمبود مواد غذایی، رکود و نابودی کشاورزی، گسترش بیابانها، نابودی مراتع، از بین رفتن زیست بوم طبیعی و عواقب بغرنج آن میشود. این خشکسالی موجب میشود تا مردمان ساکن در فلات ایران، مردمانی که پس از توفان بزرگ از کوهستانها فرود آمده و سرزمینهای پیشین خود را دگر باره آباد ساخته بودند، باز هم دگرباره به دنبال یافتن سرزمینهای مناسبتر به جستجو و کوچهای دور و نزدیک بپردازند و بیگمان چنین رویدادهای نامطلوب طبیعی و کمبودهای نیازمندیهای انسانی، موجب اختلافها، درگیریها، جنگها و ویرانیها میشده است. درگیریهایی که وقوع آن مابین ساکنان واحه ها و هنوز کم و بیش حاصلخیز، با تازه از راه رسیدگانِ جستجوگرِ آب و زمین، اجتناب ناپذیر گردد.
این پیامدها را کاوشهای باستانشناسی تقریباً در همه تپههای باستانی فلات ایران تایید کرده است. پایان دوره زندگی انسان در حدود 4000 سال پیش و همراه با لایهای از سوختگی و ویرانی، نابودی و سوختگی که نه فرآیند مهاجرت آریاییان، بلکه نتیجه درگیریهایی بر سر منابع محدود نیازهای بشری بوده است و تا حدود 3500 سال پیش به طول میانجامد. صدها سالی که به جز معدودی تمدنهای جنوبغربی ایران و شهرهای بینالنهرین، به ندرت در تپههای باستانی آثار زندگی در این دوره را بدست میآوریم. این سالهای سکوت نسبی در سرگذشت ایران، شباهت زیادی به شرایط پادشاهی ضحاک و روی آوردن ایرانیان به او در شاهنامه فردوسی دارد. همچنین سرگذشت «کاوه آهنگر» و فریدون، شباهت فراوانی با کوچ «کاسیان عصر آهن» به بینالنهرین و حکومت پانصد ساله آنان در آن ناحیه دارد. به ویژه که دانسته شده است، اسب را کاسیان برای نخستین بار به بینالنهرین بردند؛ و در شاهنامه نیز نخستین کارکرد اسب، هنگامی است که فریدون سوار بر آن به بارگاه ضحاک وارد میشود. در پایان این دوره و همزمان با آغاز عصر آهن یعنی در حدود 3500 سال پیش، بهبود نسبی وضعیت آب و هوایی و سازش انسان با طبیعت، به تدریج آغاز میشود و زمینه را برای گسترش و شکوفایی تمدنهای نوین فراهم میسازد که در حدود 2800 سال پیش تا حدودی به شرایط مطلوب اقلیمیِ پیشین خود دست مییابد (رواسانی، ص 66؛ احمدی، ص 388 و 512؛ معتمد، ص 211 و 212).
با توجه به نکات بالا مسئله کوچ آریاییان از شمال به سوی سرزمین فعلی ایران و آسیای میانه ممکن به نظر نمیرسد. آنچه بیشتر به ذهن نزدیک میآید، اینست که آریاییان همان ساکنان سرزمین ایران و مردمان بومی هستند که از روزگاران دیرین در این سرزمینی که از هر حیث برای زندگانی مناسب بوده است، زیستهاند و آثار تمدن آنان به فراوانی در این سرزمین دیده شده و قبلاً در جای دیگری اثر حضور فرهنگی و زبانی آنان به دست نیامده است. این ساکنان بومی ایران، هنگام افزایش شدید بارندگی دست به مهاجرت به سوی زمینهای مرتفع میزدند؛ و هنگام کاهش شدید بارندگی به زمینهای پست و هموار پیشین باز میگشتند. اینان پس از توفان بزرگ دستکم دو بار از دل ایران به سوی نقاط دیگر مهاجرت کردهاند:
1 - یکبار پس از عقبنشینی دریاها و دریاچههای داخلی و خشک شدن باتلاقهای باقیمانده از توفان بزرگ، که از کوهستانهای مجاور به سوی جلگهها و دشتهای رسوبیِ هموار و حاصلخیز، کوچ کرده و فرود آمدند؛ که در نتیجه، این مهاجرتها کوچی «عمودی» ، از ارتفاعات به سوی دشتها و وادیها بوده است. زمان آغاز این جابجاییها در میانه دوره گرم و مرطوب، و پس از پایان بارندگیهای شدیدِ موسوم به توفان عصر جمشید یا توفان نوح، و حدود 5500 سال پیش بوده است. به عنوان نمونهای از اینگونه مهاجرتها میتوان از دو کوچ بزرگ نام برد: کوچ هندیان از پیرامون کوهستانهای هندوکش و از طریق گذرگاه خیبر در شرق، و گنداره (قندهار) در جنوب افغانستان به سرزمینهای تازه از آب برآمده پنجاب و پیرامون رود سند و ناری (سرزمین هند باستان و پاکستان امروزی) که یادمان تاریخی آن در متون کهن «ریگودا»ی هندوان باقی مانده است و کوچ عیلامیان و سومریان، که از کوهستانهای غربی و شمالی فلات ایران به سرزمینهای باتلاقیِ تازه خشک شده خوزستان و بینالنهرین انجام شده است. در بخشهای کهن کتاب عهد عتیق یا تورات (سِفر پیدایش، باب یکم)، رویداد کوچ مردمان آشکارا مهاجرتی «از مشرق» به سوی زمینِ شِنعار، مورد توجه و اشاره قرار گرفته است. (دانیل، ص 101) در این باره حتی فرضیههایی دائر بر مهاجرت فنیقیان از سواحل خلیج فارس به کرانه دریای مدیترانه مطرح است (موسکاتی، ص 20). از سوی دیگر، سومریان شباهتهای فرهنگی فراوانی با ساکنان جنوب شرقی ایران، بلوچستان، افغانستان و دره سند داشتهاند. آثار هنری و معماری آنان گواهی میدهد که تمدن سومر و تمدن شرق ایران و غرب هندوستان با یکدیگر همانندیهایی داشته است (الدر، ص85).
2 - و بار دیگر مهاجرتهایی به هنگام خشکسالیِ مابین 4000 تا 3500 سال پیش که به دنبال ناحیههای مناسبتر، محل زندگانی خود را تغییر داده و از پی زیستگاههای بهتر، از فلات ایران یا به تعبیر سومریان، از سرزمین مادری خود (کریمر، ص 166 و 174) به سوی سرزمینهای دیگر متوجه شدند و سکونتگاههایی را که در 5500 سال پیش فراهم ساخته و مدت 1500 سال در آنها زندگی کرده بودند را بر اثر رویدادهای ناگوار اقلیمی ترک کردند. بیتردید اینگونه جابجاییها منجر به برخی درگیریها بین ساکنان واحهها با کوچندگان تازه از راه رسیده میشده است. به عنوان نمونهای از این مهاجرتهای متأخر میتوان از کوچ ساکنان تمدنهای جنوب صحرای قرهقوم در ترکمنستان امروزی به نواحی مرغیانه و بلخ در شمال افغانستان، کوچ ساکنان تمدنهای دره سند به گجرات و بخشهای شرقی پنجاب، و کوچ کاسیان به بینالنهرین نام برد.
در این زمان زندگی در بیشتر سکونتگاههایی که پیش از این بطور نمونه از آنها نام بردیم، متوقف میشود و دیگر اثری از ادامه حیات در آنها به چشم نمیخورد. در سرزمین پهناور فلات ایران، مردمان گوناگونی زندگی میکردهاند که به تأسی از نام سرزمین مسکونی خود «آریایی» نامیده میشدند و ممکن است پیش از آن با نام «کاسی/ کاشی/ کاسپی» شناخته میشدهاند. «همه مردمان ایرانِ امروزی»، فرزندان «همه آن مردمان کهن» هستند. اینان در طول زمان و همراه با تغییرات اقلیمی و آب و هوایی دست به کوچهای متعدد و پرشمارِ کوچک و بزرگی زدهاند که عمدتاً از بلندیهای کوهستان به هموارهای دشت و بالعکس بوده است. خاستگاه تاریخ ایرانیان را نمیتوان تنها به انگاره مهاجرتی که زمان نامشخص، مبدأ نامعلوم، مقصدی ناپیدا و مسیری ناشناخته دارد، منسوب دانست و تنها آنان را با نیاکان ایرانیان امروزی باید شناخت.
با توجه به همه شواهدی که تا اینجا بطور خلاصه گفته شد، به نظر میرسد که ایرانیان یا آریاییان «به ایران» کوچ نکردند؛ بلکه «در ایران» و «از ایران» کوچ کرده و به نقاط دیگر پراکنده شدهاند.