ایران چیست؟

5- نام ایران و پارس در اسناد پس از هخامنشی

تا آنجا که میدانیم نام ایران یا نامهای هم‌خانواده با آن در کتیبه‌ها و متون سلوکی و اشکانی/ پارتی بسیار مهجور است. دانسته نیست که اشکانیان هویت سیاسی یا کشور و قلمرو خود را با چه عنوانی می‌نامیده‌اند. برخی پژوهشگران همچون ا. گوتشمید، یوزف مارکورات و ارنست هرتسفلد، بر این باور بودند که نام «آریا» بر روی یکی از سکه‌های گودرز اشکانی (40 تا 51 میلادی) ضرب شده است. اما پژوهشهای بعدی نشان داد که این نظر ناشی از قرائت نادرست نام «اَرَشک» بوده است. هر چند که با این وجود، نمیتوان منکر بی‌ارتباطی «اَرَ-» (Ara-) در بخش آغازینِ نام ارشک (لقب عمومی بسیاری از پادشاهان اشکانی و برگرفته از نام نخستین پادشاه آنان) با آریا شد. احتمالی که با داده‌های فعلی نه قابل رد است و نه قابل تأیید. به گزارش مارکورات، نام «اَریک» در جغرافیای موسی خورنی (تاریخ‌نگار ارمنی سده پنجم میلادی) مطابق با خراسان است و ترکیب «اَریک پارت» (پارت آریایی/ پارت ایرانی) نیز رایج بوده است. با وجود سکوت نسبی اشکانیان پیرامون نام ایران/ آریا، حکومت همزمان و همسایه شرقی آنان یعنی کوشانیان از این نام بهره برده و آنرا بکار گرفته‌اند. «کَـنیشکَـه» پادشاه کوشانی در سده نخست میلادی در سنگ‌نبشته رباطک که آنرا در سال نخست پادشاهی خود نگاشته است، آشکار از نام «اَریَـئـو» (آریایی/ ایرانی) برای نامیدن یکی از دو زبان بکار رفته در کتیبه یاد کرده است (بخش دوازدهم).

به‌رغم ابهام و کمبود منابع و تناقضهای موجود در منابع پیش از ساسانیان، نام ایران به فراوانی در کتیبه‌ها و متون پهلویِ ساسانی از آغاز این دوره و همزمان با پادشاهی اردشیر بابکان تا اواخر آن بکار رفته است. اما این فراوانی منابع در دوره ساسانی، گره‌ای از کار نمی‌گشاید و چندان برای مقصود ما در این گفتار مفید واقع نخواهد شد. چرا که در این دوره، نام ایران و ایرانشهر معمولاً برای نامیدن یک مفهوم سیاسی که کشور ایران باشد، بکار رفته و پیچیدگی چندانی در بر ندارد. اما با این حال به برخی از آنها (دستکم بخاطر آشنایی با شکل تلفظ و ترکیب‌های لغوی) اشاره می‌شود.

نخستین و کهن‌ترین کتیبه از دوره ساسانی که نام ایران را در بر دارد، اثری از اردشیر بابکان (نخستین پادشاه ساسانی/ سده سوم میلادی) در نقش‌رستم است. در اینجا سنگ‌نگاره‌ای از اردشیر بابکان دیده می‌شود که او را سوار بر اسب در برابر اهورامزدا نشان میدهد که او نیز بر اسبی سوار است و نماد پادشاهی را به اردشیر تقدیم می‌کند. بر روی شانه اسبی که اهورامزدا بر آن سوار است، سنگ‌نبشته‌ای (ANRm-a) به سه زبان پهلوی، پارتی و یونانی نوشته شده است که معرف شخصیت حاضر در سنگ‌نگاره است: «این پیکر بغ اورمزد». در سوی دیگرِ سنگ‌نگاره و بر شانه اسبی که اردشیر بر آن سوار است، سنگ‌نبشته دیگری (ANRm-b) نیز به همان سه زبان نوشته شده است که اردشیر را شاه ایران خطاب می‌کند: «این پیکر بغ مزدیسن، اردشیر شاهان‌شاه ایران است که چهر از یزدان دارد. پسر بغ بابک‌شاه».

عبارت «شاه ایران/ شاهان‌شاه ایران» و نیز «شاه ایران و انیران» به فراوانی در بسیاری از دیگر کتیبه‌های پادشاهان ساسانی آمده است. کتیبه‌هایی همچون سنگ‌نبشته‌های شاپور یکم در حاجی‌آباد، تنگ‌براق، نقش‌رجب، بیشاپور، بر بدنه کعبه زرتشت در نقش‌رستم (این اثر یکی از بزرگترین و مهمترین کتیبه‌های ساسانی است.)، بر سنگ‌نگاره پیروزی بر والرین/ والریانوس در نقش‌رستم؛ سنگ‌نبشته‌های نرسی در بیشاپور و پایکولی  (این اثر نیز یکی دیگر از بزرگترین و مهمترین کتیبه‌های ساسانی است.)؛ سنگ‌نبشته‌های شاپور دوم و شاپور سوم در تاق‌بستان؛ و سنگ‌نبشته شاپور سگانشاه در تخت‌جمشید .

تلفظ نام ایران در کتیبه‌ها و متون ساسانی متنوع و جالب توجه است. در کتیبه‌هایی که به خط و زبان پهلویِ ساسانی نگاشته شده‌اند، نام ایران با آوای «اِران» (Eran) ثبت شده است. در حالیکه در نسخه پهلویِ پارتی (اشکانی) همین کتیبه‌ها، نام ایران به شکل «اَریان» آمده است. تفاوت این دوگونه تلفظ نام ایران این پرسش را پیش می‌نهد که آیا اشکانیان، کشور خود را «آریان» نمی‌نامیدند؟ با اینکه در کتیبه‌های برجای مانده از ساسانیان، بیشتر از نام «اِران» برای نامیدن کشور تحت حاکمیت استفاده شده است؛ اما در متون پهلوی عصر ساسانی، بجز بهره‌گیری از نام «اِران» از عبارت «اِرانشهر» (ایرانشهر) نیز بهره گرفته شده است. ترکیب ایرانشهر از «آریانام خْـشَـثْـرَم» به معنای «شهریاری ایران/ پادشاهی ایران» می‌آید و ارتباطی با مفهوم امروزی «شهر» ندارد. به‌رغم بهره‌گیری بیشتر ساسانیان از نام ایران و ایرانشهر برای نامیدن کشور و شاهنشاهی زیر قلمرو خود، به نظر میرسد که مانویان و متون مانوی بیشتر تمایل به استفاده از نام پارس و شاهنشاهی پارس را داشته‌اند. نیولی با استناد به مری بویس و ترجمه هنینگ از متن مانوی M42 که به زبان پارتی نگارش یافته و در آن از «شهریاری پارس» برای نامیدن کشور ایران استفاده شده است، گمان میدهد که مانویان تمایلی آشکار و معنادار به استفاده از عبارت کهن‌تر شاهنشاهی پارس داشته‌اند.  او همچنین یادآور می‌شود که در متون مانویِ قِبطی، واژه «پرسیس» معادل با ایران آمده و در دو متن مانوی کفالیه/ کفالیا (Kephalaia) و «هومیلیوس زرَدروست» (Homilios Zaradroust) نام پارس به صورت «پرزرن» بکار رفته است.

با وجود استفاده زیاد ساسانیان از نامهای ایران و ایرانشهر، از نام پارس یا صورتهای دیگر آن استفاده چندانی نشده است. اما در معدود جاهایی که این نام بکار رفته است، معمولاً مفهوم کشور ایران و یا مردم ایران را میرساند و به ندرت ممکن است دلالت بر ناحیه جغرافیایی خاصی در درون ایران کند. در متن پهلوی «شهرستانهای ایران» که در آن تعداد 60 شهر و ناحیه متبوع آنها در ایران‌ زمین معرفی شده است، نام پارس به چشم نمی‌آید و در دیگر متون پهلوی (همچون «بندهش») هر گاه که از نام پارس یا پارسیان استفاده شده، معمولاً دلالت بر ایران و ایرانیان میکند. این شیوه در تاریخنامه‌های دوران اسلامی نیز به دیده میآید. در آثار تاریخی و جغرافیایی دوران اسلامی، نامهای ایران، ایرانشهر، پارس، فارس، فرس و عجم همگی با یکدیگر مترادف هستند و همانا نام کشور یا مردم ایران‌زمین را بر اساس یک خاطره تاریخی و یا با توجه به گسترۀ معاصر آن میرسانده است.

با این حال و همچون زمان ساسانیان، گاهی نام پارس یا فارس برای نامیدن ولایت و ناحیه‌ای در جنوب ایران کاربرد داشته است. این مفهوم با توجه به شکل بکارگیری نام پارس/ فارس در جمله دریافت می‌شود. دریافتی که همواره با اطمینان و قطعیت صورت نمی‌پذیرد و جای حدس و گمانهای دیگر را پیش رو می‌نهد.

با اینکه در متن پهلوی «نامه تَـنسَـر» (از سده سوم میلادی) ترکیب «اِرانشهر» برای نامیدن آن کشور و شاهنشاهی بکار رفته است؛ اما در ترجمه فارسی ابن اسفندیار (به واسطه ترجمه عربی ابن‌مقفع) نام پارس/ فارس معادل با اِرانشهر آمده است. این نشان میدهد که ظاهراً در زمان ابن اسفندیار (سده ششم و هفتم هجری)، نام فارس در میان مردم تداول و شهرت بیشتری داشته است. اما با این حال مری بویس نظر جالب دیگری را پیش میکشد که البته با مخالفت نیولی مواجه شده است. بویس معتقد است که در ادبیات پهلوی و بخصوص در نامه تنسر، دو نام «پارس» و «فارس» کاربردی مجزا داشته‌اند. اولی برای نامیدن بخشی از کشور که استانی در جنوب باشد، بکار میرفته و دومی، معادل با ایرانشهر به سراسر شاهنشاهی اطلاق می‌شده است.

پس از دوره ساسانیان و در سده‌های نخستینِ دوران پس از اسلام، هر دو نام ایران و فارس (و به ویژه نام ایران) تا اندازه زیادی مهجور میشوند و استفاده از آنها (جز در متون ادبی و تاریخی) به ندرت اتفاق میافتد. از سده سوم هجری به بعد، خاطرۀ تاریخی نام «ایران» با مفهوم سیاسی آن در نواحی ماوراءالنهر، افغانستانِ امروزی، آذربایجان و دیگر جایها مجدداً احیاء میشود. شواهدی از این دوره در سروده‌های برخی شاعرانِ همزمانِ با سامانیان، غزنویان، شروانشاهان و اتابکان (همچون رودکی، فردوسی، فرخی سیستانی، عنصری بلخی، مسعود سعد سلمان، سنایی، نظامی گنجوی و خاقانی شروانی) در دست هست که شاهانِ همزمان یا خود را با عنوانهای «شاه ایران»، «شهنشاه ایران»، «خسرو ایران» و یا با عبارتهای دیگری که در پیوند با ایران بوده، خطاب میکرده‌اند. این شواهد نشان میدهد که بدون اینکه نام ایران مفهوم زندۀ سیاسی داشته باشد، خاطره تاریخی آن تا آن اندازه زنده و محبوب بوده است که به شعرهای شاعران راه یابد و شاه وقت را خطاب قرار دهد. پراکندگی جغرافیایی چنین اشعاری، با شمارِ شاعرانِ فارسی‌زبان در هر ناحیه در پیوند بوده است. فراوانیِ چنین سروده‌هایی در ماوراء‌النهر و افغانستان امروزی، ظاهراً به دلیل حضور تعداد بیشتری از شاعران فارسی‌زبان در قیاس با نواحی دیگر بوده است.

در دوران پس از اسلام، استفاده از نام ایران با مفهوم سیاسی آن، به زمان ایلخانان مغول باز میگردد. در این زمان، یعنی پس از حمله مغول و غلبه آنان بر دستگاه خلافت عباسیان، مجدداً مفهوم سیاسی ایران زنده میشود و پادشاهان آنان خود را با خط و زبان فارسی «شاهنشاه ایران» خطاب میکنند. دلیل احیای نام ایران در عصر مغول و ایلخانان، نه الزاماً علاقه و توجه آنان به نام و هویت ایران، که علاقه و توجه مردم و خردمندان کشور برای احیای نام ایران پس از فروپاشی خلافت عباسیان بود. غلبه مغول بر دستگاه خلافت، احساس غرور نهفته مردم را پس از چند سده بیدار کرده بود و آنان در اندیشه کوشش برای نفوذ و تأثیرگذاری بر غلبه‌کنندگانی بودند که آمادگی زیادی برای پذیرفتن یک هویت تازه داشتند. کوششی که با موفقیت همراه بود. مفهوم سیاسیِ نام ایران پس از زمان ایلخانان همچنان به حیات خود ادامه داد و در عصرهای تیموریان، صفویان و قاجاریان تأکید بیشتری بر آن شد. تأکید فراوانتر صفویان بر نام ایران در حالی بود که در شرق ایران و در زمان احمدشاه اَبدالیِ دُرّانی (1126 تا 1152 هجری شمسی/ 1747 تا 1773 میلادی) به سرزمینی که زودتر از ایرانِ امروزی، با نامهایی مرتبط با «ایران» شناخته میشد، هویت مستقلِ سیاسی دادند و در همان زمان یا چند دهه بعدتر، آنرا «اوغانستان/ افغانستان» نامیدند. نامی که تا آن زمان فقط برای وزیرستان و برخی نواحی پشتو نشینِ جنوب و جنوب شرقی بکار میرفت.

اما با این حال در طول این دوره وسیع، نام ایران در میان غربیان کماکان به صورت یکی از نامهای خانواده پارس (همچون پرشیا) باقی ماند تا اینکه امان‌الله‌شاه و رضاشاه، منفرداً و با فاصله کمی از یکدیگر، از کشورهای خارجی میخواهند که از نامهای «افغانستان» و «ایران» به عنوان نامهای رسمی برای شناسایی این دو کشور استفاده کنند. دستوراتی که معایب خاص خود را داشتند و بر پیچیدگیها و ابهامهای نامها و مفاهیم کهن می‌افزودند.

رضا مرادی غیاث آبادی