حکمت متعالیه و علوم انسانی اسلامی

اندیشه صدرایی در پاسخگویی به دوگانه های علوم انسانی

     بسیاری از دوگانه‌های علوم اجتماعی امروز بر مبنای حکمت متعالیه پاسخ مربوط به خود را پیدا میکند؛ مانند دوگانه عامل ساختار و ذات داشتن یا بر ساخته بودن معنا.

     بحث کنش بحث محوری در علوم اجتماعی است ، موضوع علوم اجتماعی با علوم طبیعی تفکیک شده است وگفته میشود علوم اجتماعی با کنشهای انسانی ارتباط دارند و چون فهم کنش با فهم معنا قرین و همراه است لذا نظریاتی که در باب معنا وجود دارد درعلوم اجتماعی و نظریات مربوط به آن تاثیرگذار است. درتاریخ اندیش غرب نقطه عطف در باره معنا بر محور مساله سوژه و ابژه شکل گرفته است. تکوین این مساله ریشه در فلسفه دکارت دارد و بلوغ آن به فلسفه کانت باز میگردد. کانت با انقلاب کوپرنیکی خود به سوبژکتیو شدن معرفت و عقل رسمیت بخشید. مرحوم فردید عقل سوبژکتیو را به عقل خود بنیاد ترجمه کرد و مراد او عقل نفس بنیاد و سوژه بنیاد است یعنی عقلی است که به جای حکایت از واقع و ارایه آن حجاب واقع است و واقع را در پوشش مفاهیم پیشینی و معانی نفسانی سازمان میبخشد.

     از نخستین آثار رویکرد سوبژکتیو به عقل و معرفت مرگ متافیزیک و حذف جنبه شناختاری و حکایتگری معرفت و تقدم بخشیدن به عقل عملی و اراده بر عقل نظری و علم است. کانت اعتبار عقل نظری را به عقل عملی باز گردانید و عقل عملی نیر از نظر او حکم میکند نه اینکه حکم را بیابد. بنابراین از نظر او اعتبار معرفت نظری به حکمی است که آدمی در عمل میکند. مسیری را که کانت هموار کرد در نیچه به گونه ای عریان تر آشکار شد. مقطع پس از کانت مربوط به رویکردهای نوکانتی است. درنگاه نوکانتی بعد ترانسندنتال و ثابت سوژه به صورت امری تاریخی و فرهنگی تنزل پیدا میکند و این جریان درتداوم خود به حوزه ارتباطات و عقل ارتباطی سقوط کرده و با غلبه نظریات ساختارگرا و پسا ساختارگرا  و پسامدرن به مرگ سوژه نیز منجر میشود.

غلبه حوزه ارتباطات و رویکردهای ساختارگرا و پسا ساختارگرا به نفی ذات از معنا نیز منجر میشود. و هویت معرفت و علم با نفی ذات به متن ساختارهای مختلفی پیوند میخورد که در تحول و سیلان مدام هستند و این امر به سلطه عقلانیت ارتباطی منجر میشود و بر این اساس بازخوانی معنا به بازسازی معنا باز میگردد. به گونه ای که هر قرائت جدید یک تولید نوین معناست. مرگ متن و ماتن و قول به هرمنیوتیک مفسر محور ره آورد دیگر فرآیند فوق است.

ظرفیت بازدارنده فلسفه اسلامی و حکمت متعالیه دربرابر تحولات مزبور

توجه به مشکل سوژه و ابژه در فلسفه اسلامی به حکمت سینوی باز میگردند و از تطورات پانصد ساله این مساله تا تکوین حکمت متعالیه است و درست هنگامی که این مساله به عنوان یک مشکل در تاریخ اندیشه غرب در حال دهان گشودن است در تاریخ فلسفه اسلامی پس از پنج سده تلاش پرونده آن درحکمت متعالیه پاسخ مناسب خود را میابد. و حل مشکل سوبژکتیویسم و یا مدهای معرفتی درحکمت متعالیه مبتنی بر اصول و قواعد زیر است:

-         اصالت وجود.

-         تشکیک در وجود..

-         اشتداد در وجود و حرکت جوهری.

-         تجرد و ثبات حقیقت معنا . معرفت و علم.

-         جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا بودن نفس انسان.

-         جسمانیه الحدوث وروحانیه البقا بودن علم و عمل انسان.

-         اتحاد عالم و معلوم و اتحاد عامل و معمول.

-         نوع متوسط بودن انسان.

     اصول یادشده ضمن حفظ ارزش هستی شناختی معرفت و تامین بنیادهای متافیزیکی دانش و تثبیت هویت متعالی عقل و معرفت صحنه گفت و گو را برای حل بسیاری از دو گانه های موجود درحوزه علوم اجتماعی و بلکه مطلق علوم دگرگون میکند و با حفظ هویت متن و ماتن در تقابل با هرمنیوتیک مفسر محور قرار میگیرد بدون آنکه شان و نقش مفسر را انکار نماید. و آثار تطورات معنا در تاریخ اندیشه غرب به حوزه علوم اجتماعی محدود نمیشود علوم طبیعی و بلکه جمیع علوم را در برگرفته و پیامدهای تاریخی و تمدنی مربوط به خود را داشته و مسایل کلامی و دینی مناسب با خود را به دنبال میاورد و مباحث فلسفه دین را نیز تحت پوشش خود قرار میدهد.

     بسیاری از چالشهایی که اینک در قلمرو مباحث تفسیری کلامی اصولی و یا فقهی ما رخ میدهد از سنخ منازعات تاریخی درون علوم مزبور نبوده و و از چالشهایی است که ریشه در اصول و مبانی این علوم دارد و این چالشها تنها در همان افق قابل حل است. و حکمت اسلامی ظرفیت بی بدیلی برای حل آنها دارد.

نخستین هم ‌اندیشی اساتید برجسته علوم انسانی اسلامی

حجت الاسلام والمسلمین دکتر حمید پارسانیا

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی