ایران چیست؟

11- مفهومهای امروزی نامهای ایران و فارس

اکنون بسیاری از نامهای کهنِ هم‌خانواده با ایران و فارس که دارای مفهومهایی نامشخص و غنوده در غبار تاریخ هستند، جز در مطالعات تاریخی و زبانی کاربرد ندارند. اما امروزه حتی در بکارگیری نامهای متداول ایران و فارس نیز آشفتگیهای فراوانی دیده میشود که ناشی از بی‌توجهی به مفهومها و مصداقهای گوناگون این دو واژه است. تعریفها و مصداقهای فعلی و معلومِ هر یک از دو نام ایران و فارس در خلاصه‌ترین حالت ممکن عبارتند از دو حالت اصلی و ثانوی:

ایران به عنوان یک حوزه تمدنی

ایران در این تعریفِ اصلی، نامی است برای یک پهنه جغرافیاییِ انسانی با هویت فرهنگی و پیشینه تاریخیِ تا اندازه‌ای مشترک و با مرزهای فرهنگیِ نه چندان آشکار. این تعریف، شامل کشورهای امروزیِ ایران، افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان، جنوب قزاقستان، غرب قرغیزستان، غرب استان سین‌کیانگ (سنجان) چین، غرب کشمیر، غرب پاکستان، شبه‌جزیره مُسَندَم و برخی نواحی در جنوب خلیج فارس، شرق بین‌النهرین (عراق امروزی)، شرق آناتولی (ترکیه امروزی) و سراسر اِران و قفقاز (ارمنستان، داغستان، اوستیا، گرجستان و جمهوری آذربایجان) می‌شود. بدیهی است که هویت فرهنگی- تاریخیِ مشترک بگونه‌ای یکسان و برابر در این حوزه توزیع نشده و هیچ مرز و محدوده مشخصی برای آن نمیتوان تعریف نمود. همچنین این تعریف، ارتباطی با مفهوم سیاسیِ نوین ایران ندارد و ناقض حضورِ فرهنگها و تمدنهای گوناگون و پُرشمارِ دیگر در این منطقه نیست. نام ایران در این تعریف -با عطف به گذشته- برای کشورها و حکومتهای قدیمی و مردمان تابعه که گستره آنها تقریباً با  حوزه تمدنی ایران مطابقت داشته است، نیز بکار میرود؛ خواه آنان کشور خود را ایران مینامیده‌اند (همچون ساسانیان) و یا نمی‌نامیده‌اند (همچون هخامنشیان).

نام ایران در حالتهای انتسابی‌ای همچون زبانهای ایرانی، ادیان ایرانی، فرهنگ ایرانی، تمدن ایرانی، هنر ایرانی و مشابه‌های آن، دلالت بر همین مفهوم از ایران می‌کند. معادل غربی نام ایران با چنین تعریفی Persia است که همانند معادل غربیِ تعریفِ اصلی نام فارس است.

ایران به عنوان یک کشورِ امروزی

ایران در این تعریفِ ثانوی، نامی است برای یک هویت سیاسی جدید و کشوری امروزی با مرزها و مشخصات معین و تعریف‌شده. معادل غربی نام ایران با چنین تعریفی Iran است.

آریانا به عنوان نام تاریخی یک کشور و ناحیه باستانی

از آنجا که واژه ایران، شکل تطور و تکامل‌یافته واژه آریا و دیگر واژگان هم‌خانواده آن است، امروزه جز در مطالعات زبان‌شناختی و تاریخی، دلیل چندانی برای بکارگیری آن وجود ندارد و معنای خاص دیگری از آن افاده نمیگردد (چنانکه فردوسی نیز در شاهنامه واژه‌های «آریا» و «آریایی» را بکار نبرده است). یکی از استثناها در این مورد، نام آریا/ آریانا است که میتوان آنرا با عطف به گذشته برای کشور یا ناحیه باستانی هَری/ اَری/ آریا/ آریانا در شمال‌غربی افغانستانِ امروزی بکار برد. معادل غربی این نام در پژوهش‌های تاریخی Ariana/ Aryana است.

فارس به عنوان نامی دیگر برای حوزه تمدنیِ ایران

فارس در این تعریفِ اصلی، نامی است برابر با مفهوم اصلی و نخستینِ نام ایران، یعنی یک پهنه جغرافیاییِ انسانی با هویت فرهنگی و پیشینه تاریخیِ تا اندازه‌ای مشترک و با مرزهای فرهنگیِ نه چندان آشکار؛ و نیز برای کشورها و حکومتهای قدیمی و مردمان تابعه که گستره آنها تقریباً با حوزه تمدنی ایران مطابقت داشته است. معادل غربی نام فارس با چنین تعریفی Persia است که همانند معادل غربیِ تعریف اصلیِ نام ایران است.

فارس به عنوان یک ناحیه و استان

فارس در این تعریفِ ثانوی، نامی است برای ناحیه‌ای کهن و استانی جدید در جنوب کشور ایران. محدوده ناحیه کهنِ فارس با استان امروزیِ فارس الزاماً یکسان نیست. معادل غربی نام فارس با چنین تعریفی Fars است. از آنجا که تعریفِ اصلیِ دو نامِ ایران و فارس فاقد جزئیات لازم است و بیشتر بر اساس یک خاطره تاریخیِ مشترک اما مبهم بکار میرود، کاربرد آنها و تعمیم آنها به زمانها، مکانها، موقعیتها و پدیده‌های گوناگون نیاز به دقت و احتیاط بیشتری دارد تا میزان خطاهای بکار رفته در آن به حداقل ممکن برسد. تعریفها و مفاهیم دیگری برای نامهای فارس و ایران (مانند فلات ایران) وجود دارد که در اینجا نیازی به بازگویی آنها نیست.

12- اشتباههای متداول

چنانکه پیش از این اشاره رفت، جابجایی و انتساب نامها و واژه‌های دیرینه سال برای مفاهیم و پدیده‌های تازه‌تر، موجب آشفتگیهایِ منجر به بدفهمی و التباس می‌شود. اینچنین آشفتگیها در استفاده از نامهای ایران و فارس که هر کدام دستکم دو تعریف اصلی و ثانوی دارند، به فراوانی روی میدهد و موجب نتیجه‌گیریهای نادرست بعدی میشود. ناآگاهیها و کمبود اطلاعات عمیقِ ما پیرامون معانی و مفاهیم نامهای در پیوند با آریا، ایران و فارس نمیباید منجر به استفادههای نادرست از بخشِ مفهومِ این نامها که تعریفی نسبتاً کافی دارند، بشود.

فرضیه موهوم نژاد آریا

تحمیل تعابیر و مفاهیم نژادی بر مفهوم آریا و آریایی، و پیش کشیدن ویژگیهایی اندامی (همچون بلندیِ قد و گروه خون و رنگ چشم و حالت مو)، از ساخته‌های ناسیونالیستهای افراطی و نازیستی برای اهداف نژادپرستانه و منافع سیاسی، و نیز برای ایجاد انشقاق و گسست هویتیِ مردمانِ یکپارچه و هم‌تبار شرق بوده است.

تاکنون و در هیچیک از اسناد موجود، شواهدی که دلالت بر هویت نژادی برای نام آریا و آریایی کند و یا بر فرضیه ناقص و مبهم مهاجرت بزرگ آنان از سرزمینهای شمالی صحه بگذارد، شناخته نشده است. هویت آریاییان مفروضِ پیش از مهاجرت، همچنان تا به امروز ناشناخته مانده است و پیروان آن نظریه تاکنون نتوانسته‌اند هیچ اطلاعاتی از زبان، فرهنگ، آیین، پوشاک، ابزار و دیگر آثار مادیِ آنان را معرفی نمایند و اندکی به آنان وجود خارجی ببخشند. فرضیه نژاد آریا و مهاجرت بزرگ آنان، با هیچ شاهد انسان‌شناختی، زبان‌شناختی، باستان‌شناختی، تاریخی و اسطوره ‌شناختی تأیید نمیشود. عمومیت و شهرت فرضیه نژاد آریا و مهاجرت بزرگ آنان، تنها به دلیل تکرار فراوانِ دستگاههای تبلیغاتی بوده و از مستنداتِ علمی لازم بهره نمی‌برد. در این باره بنگرید به: مهاجرتهای آریاییان و پیوند آن با آب ‌و هوا و دریاهای باستانی ایران.

خلیج فارس

واژه «فارس» در نام خلیج فارس نیز همچون نام زبان فارسی بر مفهوم اصلیِ این نام یعنی حوزه تمدنیِ ایران دلالت میکند و ارتباطی با ناحیه یا استان فارس ندارد. نام فارس در اینجا بازمانده‌ای از مفهوم هخامنشی پارس است که در نقشه‌های جغرافیایی کهن و متون تاریخی کلاسیک نیز بکار رفته است. معادل غربی این نام نیز به درستی به شکل Persian Gulf نوشته می‌شود.

زبان فارسی

زبانی که در ایرانِ امروزی «فارسی» نامیده میشود و در گذشته‌های دور «دَری» نامیده میشد، ارتباطی با مفهوم ثانوی آن که استان فارس باشد، ندارد. منظور از فارس در اینجا مفهوم اصلی این نام است که با حوزه تمدن ایرانی مطابقت دارد. به عبارت دیگر، منظور از زبان فارسی همانا «زبان ایرانی» با مفهوم اصلیِ نام ایران (و نه کشور ایرانِ امروزی) است. این زبان در تاجیکستان و ازبکستان با عنوان نسبتاً تازه «تاجیکی» و در افغانستان با شکل کهنِ «دَری» نامیده میشود. هر دو نامِ جدیدتر و کهن‌تر این زبان، یعنی فارسی و دری، مفهوم ایرانی را میرساند. واژه «دَری» برخلاف برخی فرضیه‌‌ها، نه ارتباطی با «دربار» پادشاهان و گویش درباری دارد و نه ارتباطی با «در/ کوچه/ بازار» دارد که به موجب چنین فرضیه‌هایی، زبان دری را گاه زبان دربار و گاه زبان کوچه و بازار نامیده‌اند. نام دری برای این زبان از دو پاره «دْ» و «اَری» ساخته شده که بخش نخستینِ آن، حرف معرفه متداول در بسیاری از زبانهای هند و اروپایی، و بخش دوم آن به مفهوم «آریایی/ ایرانی» است. حرف معرفه «دْ» هنوز نیز در زبان پشتو/ پشتون زنده است و برای مثال نام کشور را به شکل «د افغانستان» تلفظ میکنند. این حرف با حرف معرفه The در زبان انگلیسی خاستگاهی مشترک دارد. حرکت ساکنِ این حرف در زمانی که قابلیت اعاده آوای ساکنِ آغازین در زبان مردم فروکش کرد، تبدیل به فتحه شد. (همچون تغییرات آوایی در واژه‌های خْـوَرِنَـه، فْـرَوَهر، خْـشایَـثی و ذْرَیَـه).

بخش دوم این نام یعنی «اَری» منسوب است به «آریایی» و نیز «آریا» که نام کشور و ناحیه‌ای در شمال غربی افغانستان امروزی بوده است. این نام برای این زبان در سنگ‌نبشته کَـنیشکَـه پادشاه کوشانی که حکومتش در همین نواحی بوده، آمده است. کنیشکه به روشنی و صراحت یادآور می‌شود که: «او صادر می‌کند یک فرمان به یونانی و سپس بیان می‌دارد به زبان اَریَـئـو (Aryao)». گفتار کنیشکه در این کتیبه شباهت فراوانی با گفتار داریوش در سنگ‌نبشته بیستون دارد که آورده است: «این است نبشته‌ای که من کردم. افزون بر این به اَری‌یا (Ariya)». مصوت پایانی واژه «اَریَـئو»، حرف کوتاه «اُ» و مصوت پایانی واژه «اَری‌یـا»، حرف «آ» است که هـر دو معـادل با کارکرد کسره اضافه پایانی (یای نسبت) در زبان فارسی هستند و معنای «آریایی/ ایرانی» (= فارسی) را می‌دهند.

معادل غربی نام زبان فارسی، برگرفته از مفهوم اصلیِ دو نام ایران و فارس و همان Persian است. نگارش نام این زبان به شکل Farsi اشتباهی است که بر اثر بی‌دقتی و بخاطر آوانویسی واژه «فارسی» با الفبای لاتینی متداول شده است.

اختلاط نابجای زبان‌ فارسی با قومیت

با اینکه زبان دری/ فارسی متعلق به حوزه تمدنی ایران است؛ اما نه این زبان منحصر به ایران است و نه ایران منحصر به زبان فارسی. به عبارت دیگر، صِرف استفاده از این زبان به مفهوم حضور حوزه تمدن ایرانی نیست. چرا که از استانبول و اسکندریه در غرب تا به هندوستان در شرق به این زبان گفتگو میکرده‌اند و هیچیک از این سرزمینها در حوزه تمدنی ایران نبوده است. از سوی دیگر، ایران (چه به مفهوم امروزی و یا تاریخی) منحصر و محدود به زبان فارسی نیست و زبانهای دیگری نیز در آن رواج و روایی داشته و دارد و گویشوران آنها را نمیتوان غیر ایرانی و یا حتی غیر فارس نامید.

زبان دری/ فارسی، زبان واسط و مشترک میان ایرانیان است و اگر مردمان نواحی مرکزی ایران همچون شیراز و اصفهان و یزد و اراک به زبان دیگری جز زبان فارسی سخن نمیرانند، نه به این معناست که زبان فارسی زبان اصلی آنانست؛ بلکه به این خاطر است که زبان بومی خود را در گذر زمان از دست داده‌‌ و تنها قادر به سخن‌گفتن به زبان عمومیِ فارسی هستند. امروزه چنین متداول شده، کسانی را که فقط توان سخن گفتن به زبان فارسی را دارا هستند، «فارس» خطاب میکنند و دیگران را به نامهایی برگرفته از زبانهای دیگر. اینگونه خطابها معمولاً بگونه‌ای بیان شده و رواج یافته است که نام فارس و دیگر نامها را از یک مفهوم زبانی تبدیل به یک مفهوم قومیتی کرده است.

تحمیل مفهومِ نژادی بر نام زبانها، علاوه بر اینکه اشتباهی متداول است، برخی تعصبات و دسته‌بندی‌های تفرقه‌برانگیز را نیز بیدار میکند. در ایران هیچ مفهوم نژادی با عناوینی همچون ترک، کرد، لر، عرب، فارس و غیره وجود ندارد و آنچه وجه تمایز است تنها زبان سخنوران است. در نتیجه، نامهای بالا فقط میتوانند دلالت بر ترک‌زبان، کردزبان، لرزبان، عرب‌زبان و فارس‌زبان (آنانکه زبان بومی خود را از دست داده‌اند) کنند. به عبارت دیگر و با توجه به مفهوم فارس که در اینجا مطلق ایران را می‌رساند، تمامی کسانی که به هر زبانی سخن می‌رانند، فارس (= ایرانی) هستند. اهالی نواحی‌ای که تنها به زبان فارسی سخن میرانند، در قیاس با نواحیِ دو یا چند زبانه، حق و مالکیت بیشتری بر این زبان ندارند. با اینکه خاستگاه زبان فارسی در شرق خراسان و آنسوی شرق و شمالِ ‌شرقی ایرانِ امروزی بوده است، اما فرایند رشد و بالندگی آن به همت و کوشش بسیاری از مردمان و شاعران و نویسندگان و دبیرانِ سراسر ایران (= فارس) و دیگر کشورهای فارسی‌زبان (= ایرانی‌زبان) روی داده است.

تعمیم مصداق اصلیِ نام ایران به مصداق ثانوی آن

نام ایران در عبارتهایی همچون فرهنگ ایرانی، تمدن ایرانی، شاعران ایرانی، جشنهای ایرانی و مشابه‌ها اینها، بر مفهوم اصلیِ نام ایران دلالت میکند که کشور ایرانِ امروزی تنها بخشی از آن است. تعمیم همه دستاوردهای تمدن ایرانی به کشور ایرانِ امروزی ناشی از بی‌توجهی به داده‌های تاریخی است. از سوی دیگر، نام ایران در مفهوم سیاسی و ژئوپلتیکی آن، در زمانهای گوناگون مفاهیم گوناگونی دارد که لازم است در گفتارها و نوشتارها مراقب این مفاهیم گوناگون بود. با آگاهیهایی که فعلاً در اختیار است (و بخشی از آنها را به هنگام بررسی منابع دیدیم)؛ مفهوم سیاسی‌ای با نام «ایران» از سده سوم میلادی و همزمان با پادشاهی اردشیر بابکان آغاز شد. در عصر ساسانی، مفهوم سیاسی ایران برابر بود با حوزه فرمانروایی آنان؛ از نخستین سده‌های دوران پس از اسلام تا عصر ایلخانان صرفاً برابر بود با خاطره تاریخی ایران بدون هویت سیاسی؛ از آغاز عصر ایلخانان تا پایان زمان افشاریان برابر بود با مجموع ماوراءالنهر، افغانستان و ایران امروزی. از آغاز دُرّانیان و با کنار نهادن افغانستان، برابر بود با بخشهایی از ماوراءالنهر و ایرانِ امروزی که به مرور و با حذف بخشهایی دیگر در دوره قاجاریان، به محدوده‌ای میرسد که تا به امروز ادامه دارد.

با توجه به این نکات، لازم است به هنگام استفاده از مفهوم سیاسی ایران، متوجه مصداقهای متفاوت آن باشیم. به ویژه هنگامی که از عبارت غلط‌انداز «ایران باستان» (اعم از مفهوم سیاسی یا تمدنی آن) استفاده میشود، نیاز به مراقبت بیشتری در گفتار هست. چرا که مفهوم ایران باستان بسیار فراخ و پردامنه است و مصداقهای گوناگون و متنوع و پرشماری دارد. بهره‌گیری از جملات کلی‌ای که «در ایران باستان چنین بوده یا چنان نبوده» معمولاً بی‌معنا و حتی گمراه‌کننده است. چرا که مفهوم گسترده‌ای همچون «ایران باستان»، مجموعه‌ای بزرگ و متنوع از فرهنگها، ادیان، باورداشتها، آیینها و حکومتها را در بر میگرفته است که در بازه زمانیِ طولانی و در پهنه جغرافیاییِ گسترده‌ای پراکنش داشته و نمیتوان تمامی شاخصه‌های این سرزمینها و آن مردمان را با یک حکم کلی و در قالب چنان جملاتی تعریف کرد و بازشناخت.

ادعای مالکیت انحصاری بر شاخصه‌های هویت ایرانی

یکی دیگر از اشتباههای متداول در این است که برخی مردمانِ ساکن در کشور ایرانِ امروزی (و گاه کشورهای همسایه) تصور میکنند منحصراً مالک هر آن شاخصه هویتی‌ای هستند که از حوزه گسترده تمدن ایرانی تاکنون بازمانده است. در چنین نگاهی، کشورهای پیرامونیِ ایرانِ امروزی، تنها به دلیل نام جدیدِ برخی از آنها، فاقد پیشینه تاریخی و تمدنی دانسته میشوند و تمامی داشته‌های تاریخی- فرهنگیِ کهن- را از آنان سلب مینمایند. در حالیکه نامهای امروزیِ کشورها تنها یک قرارداد مفروضِ اجتماعی است و هر کشوری میتوانسته و میتواند از یک نام کهن و یا از یک نام جدید برای شناسایی خود استفاده کند. استفاده کردن یا نکردن از یک نام کهن، ارتباطی با پیشینه و قدمت هیچ کشوری ندارد و نمیتواند موجب امتیازهای خاصی برای مردمان آن کشور شود.

با این رویکرد مغلطه‌آمیز، هر یک از کشورهای همسایه که قصد بهره‌گیری از یک نام کهن و یا برگزاری یکی از آیینهای دیرین را داشته باشند، یا نام و تصویر یکی از دانشمندان و شخصیتهای روزگاران گذشته را بر روی اسکناس یا تمبر خود منتشر کنند و یا مراسمی برای بزرگداشت ادیب و سخنوری برگزار نمایند؛ با اعتراضِ مالکانه این عده روبرو میشوند. اعتراضی که ناشی از بدفهمیِ مفهوم ایران و بی‌توجهی به مفهوم اصلیِ نام ایران است که حوزه تمدنیِ گسترده‌ای را در بر میگیرد. حوزه‌ای که کشورهای امروزی- و از جمله ایران- تنها بخشی از آن (و نه همه آن) هستند.

چنین اعتراضهایی علاوه بر اینکه نابجا و نادرخور است، موجب ستیزه‌جویی و انشقاقهای زیانبخش در هویت یکپارچه و همبستگی مردم نیز می‌شود. توجه کشورهای منطقه به شاخصه‌های کهن هویت ایرانی (که بخشی از هویت آنان نیز هست)، نه تنها مغایرتی با ایرانی بودنِ آن شاخصه‌ها ندارد که حتی تأکید فراوانتر بر همبستگی مردمان این پهنه جغرافیایِ انسانی است که هویت فرهنگی و پیشینه تاریخیِ مشترکی دارند. چنین توجه‌هایی میباید با استقبال ساکنان ایرانِ امروزی و کشورهای همسایه مواجه شود که می‌بینند مرزهای نوظهور سیاسی نتوانسته‌اند اشتراکها و پیوندهای عمیقِ دیرین را از میان ببرند.

با توجه به این مفاهیم در مییابیم که افغانستانی نامیدن ابن‌سینا، تاجیکستانی دانستن ابوریحان بیرونی، ازبکستانی خطاب کردن خوارزمی یا ترکیه‌ای نامیدن مولانا، هیچکدام مغایرتی با ایرانی بودن آنان ندارد. چنانکه در ایرانِ امروزی هم نام ایران برای اینگونه شناساییها عطف به گذشته میشود و مثلاً کورش را «شاه ایران» مینامند. بدون اینکه او از چنین عنوانی استفاده کرده باشد و یا اینکه چنین نامی در آن زمان موجودیت سیاسی داشته باشد. البته این انتسابها در صورتی بدون اشکال به نظر میرسند که منحصراً بخاطر وجود نامهای جدید و از روی ناچاری انجام پذیرد و شامل توسعه علائق و مفاهیمِ جدیدِ سیاسی، قومی و زبانی به گذشته‌های دور نگردد.

آنچه تا اینجا گفته آمد، تنها به منظور طرح مسئله و بیان پیچیدگیهای مرتبط با نامهای آریا، ایران، فارس و دیگر واژه‌های هم‌خانواده با آنها بود. بیگمان تا رسیدن به پاسخی شایسته و دستیابی به «تعریف ایران» راه درازی در پیش رو است. راهی که نیاز به منابع افزونتر، طبقه‌بندی منسجم‌تر، تحلیلهای دقیقتر و دیدگاههای انتقادی فراوانتر دارد.

رضا مرادی غیاث آبادی