ایران چیست؟
9- معنای نام ایران و پارس
با اطلاعات موجود، کوشش برای دستیابی به معنای لغوی واژههای ایران و فارس و ریشهها و واژههای همخانواده با آنها و تکیه بر این معناگذاریها، بیش از آنکه بر دانستههای ما بیفزاید، موجب گمراهیهای بیشتر میشود. همگی نامهای کهن سرگذشتی دور و دراز داشتهاند و در گذر زمان دچار تغییرات آوایی و معنایی جدی شدهاند. این تغییر و تطورها در میان نامهایی که قدمت بیشتر و کاربرد فراوانتر داشتهاند، چشمگیرتر است و علاوه بر اینکه به معنای آنها نمیتوان به سادگی پی برد، حتی دستیابی به ریشه آغازین آن نامها که ممکن است معنای نخستین خود را در آن مستتر داشته باشند، ناممکن است. در صورتی که بتوان به ریشه نامواژهای دست پیدا کرد و به معنای آغازین آن نیز پی برد، باز هم امکان معناگذاریِ صورتهای متأخر آن وجود ندارد. چرا که از سویی، معنا و مصداق نامها و واژگان در گذر زمان دگرگون میشوند و از سوی دیگر -در بسیاری هنگامها- معنای اصطلاحی نامها و واژگان بر معنای لغوی چیره میشود و آن معنای لغوی برای همیشه از دست میرود. (برای نمونه: مهد کودک، دبیرستان، اعتصاب، بچه شیطان، سینه به سینه).
حتی در بسیاری مواقع، از صورتهای صرفی گوناگونِ واژهها، معانی متنوعی دریافت میگردد که گاه کمترین ارتباطی با یکدیگر ندارند. (برای نمونه: نظام و نظامی، استخدام و مستخدم، شعر و شعار، تظاهر و تظاهرات، شایعه بیماری و شیوع بیماری، اشراف و شرف، آگاهی و آگهی، توصیه و وصیت، استعفاء و عفو و معاف). بدیهی است که در چنین هنگامهایی، بکارگیری معنای لغوی به جای معنای اصطلاحی، موجب بدفهمی و گمراهی خواهد شد. (برای نمونه: بچههای خرچنگ بجای بچههای سرطان). هنگامی که با واژهای که بر یک نام خاص دلالت میکند، سروکار داریم، لزوم توجه به معنای اصطلاحی و مفهوم و مصداق آن بسا مهمتر از معنای لغوی آن خواهد بود. کوشش برای دستیابی به معنا یا مفهوم نامهای خاص بر اساس ریشههای لغوی آنها، معمولاً به نتایج شایستهای نخواهد رسید. بخصوص اگر که ریشه لغوی و اجزای متشکله آنها نیز بر اساس تخمین و تصور به دست آمده باشند. (معنا گذاریهایی که اخیراً برای نام شهرهای کرمان، گرگان، شیراز، تبریز، مکران و غیره بازگو میشود، نمونههایی از چنین رویکردهایی است).
برای نامهای آریا و پارس (و نیز ریشههای لغوی و نامهای همخانواده با آنها) معناهای بسیار متنوع و متفاوتی عرضه شده است. گستردگی دامنه این معانی، از سستی نظریهها حکایت دارد. بهرهگیری از ریشه «ار» برای دستیابی به معنای آریا تاکنون نتیجهای جز گمگشتگیِ بیشتر به همراه نداشته است. چرا که این ریشه در تمامی زبانهای باستانی با معانی متفاوت و متنوعی بکار رفته و تأکید و اصرار بر یکی از آنها تنها با نیروی ذوق و سلیقه امکانپذیر میشود. برای نام آریا تاکنون معناهای فراوانی پیشنهاد شده است: «نجیب و آزاده» و گاه «نجیبزاده» از یک ریشه مبهم و بازسازی شده هند و اروپایی؛ «مهاجرتکنندگان» از ریشه «رِنا» در زبان سانسکریت و «ار» در زبان هیتیایی؛ «عربنما/ عربهای شرقی» از عبارت «اَریبی (Aribi) شَـه نیپیه شَـمَـشی» در کتیبههای آشوری (اینان نام آریا و عرب/ اَرَب را از یک ریشه میدانند)؛ «کوچنشینان» از ریشه «رب» در زبان عبری؛ «سرزمین پست» از ریشه «ایر» در زبان پهلوی؛ «گردونهسواران/ ارابهرانان» از ریشه «اَرَه» در زبان سانسکریت و «رَثَـه» در زبان اوستایی؛ «پیشرو/ پیشرفتکننده» از ریشه «فْـرَه» در زبان اوستایی؛ «آرام/ فروتن» از جزء آغازین نامواژه «آرمَـئیتی» در اوستا؛ «بلند/ والا» و «سرزمین بلند/ سرزمین والا» از ریشه «اِر» در زبانهای هند و اروپایی و نیز قابل قیاس با نامواژه «علی»؛ «مهماننواز/ دوست» با قیاس به واژه سانسکریت «اَریَمَن»؛ «غریبه/ دزد/ دشمن» از ریشه «اَ-ری» در زبان سانسکریت؛ «مسگر» همریشه با «آرسن» به معنای مس؛ و نیز معناهای بیشمار دیگر بر اساس ریشهشناسیهای دیگر.
با همین رویکرد، معانی فراوانی نیز برای نام پارس پیشنهاد شده است: «آهن/ آهنگر» با قیاس به واژه هندی «پارسَـوَه» به معنای آهن و نیز واژه لاتینی «فِـرسُـم» به همان معنا؛ «تبر/ تبردار» با قیاس به واژه فارسی باستان «پَـرَثو» به معنای تبر جنگی و نیز خاستگاه کهنتر هند و ایرانی آن به معنای کلنگ؛ «اسبسوار/ سوارکار» با قیاس به واژه «پارسَـه» به معنای اسب در بسیاری از زبانهای شرق باستان و نیز با قیاس به واژه عربی کهن «فَـرَسو» به همان معنا؛ «پارسا/ زاهد» با قیاس به واژه فارسی «پارسا»؛ و نیز بسیاری معناهای بیشمار دیگری بر اساس ریشهشناسیهای متفاوت.
توجه و اصرار بر برخی از این معانی و پذیرفتن آن از سوی اشخاص گوناگون، بیش از اینکه متکی بر شواهد علمی باشد. متکی بر ذوق و احساسات شخصی و گرایشهای قومیتی بوده است. به این صورت که کسانی از روی عناد نابجا به معانیای همچون دزد و دشمن روی آوردهاند و برخی دیگر از روی مهر و علاقه نابجا به معانیای همچون نجیب و آزاده گرایش نشان دادهاند.
10- چکیده و نتیجهگیری
همه آنچه تا اینجا به کوتاهی گفته آمد، چیزی بر آگاهیهای ما نمیافزاید و تنها حدود نادانستههای ما را مشخص میکند. نامهای همخانواده با ایران و پارس به همراه تمامی ریشهها، حالتهای صرفی، وجه اشتقاقها، ترکیبها و اجزای آن، دستکم از میانههای هزاره سوم پیش از میلاد تا به امروز رواج داشته و به فراوانی در اسناد مکتوب بکار رفته است. این نامها، از جمله واژگان بسیار کهن و با کاربردی فراگیر بودهاند که امروزه دستیابی به معانی و مفاهیمِ آغازین و حتی میانه آن امکانپذیر نیست. تمامی کوششهایی که برای این منظور تاکنون بکار رفته است، هنوز نتوانسته پرتوی نوری بر نادانستههای ما بیندازد و کماکان حدس و گمانهایی هستند که به اطلاعات تازه و اسناد نوین نیازمندند.
از سوی دیگر، اقتباس از نامها و مفاهیم کهن، همواره در میان مردمان گوناگون روایی داشته و از نامی کهن با مفهومی خاص، برای نامیدن پدیدهای تازه با مفهومی متفاوت بهرهگیری شده است. این تغییرات دائمی در نامها و مصداقهای آنها، موجب آشفتگیهایی چنان جدی و کلافی چنان درهم تنیده شده که گشودن آن ناممکن گردیده است. تنظیم و طبقهبندی اسناد و دادههای تاریخی، نمیتواند به نتیجه خردپذیری منجر شود و نمیتواند پاسخی برای انبوه تناقضهای موجود بیابد.
اکنون تنها میتوانیم اطلاعات و آگاهیهای اندکِ فعلی را که بهیچوجه توجیهکننده و توضیحدهنده تمامیِ مصداقهای متنوع این واژگان نیستند را به این ترتیب خلاصه و طبقهبندی کنیم که:
نامهای ایران و فارس و شکلهای پیشین آنها، همچون آریا، اَری، آرین، اَئیریَه، پَرسَه، پارسوا، پَرَشی، پِرسیس و انبوهی شمارشناپذیر از دیگر نامهای مشابه با آنها، از حدود 4500 سال پیش و به گونه پراکنده در منطقهای از حدود غرب بینالنهرین و آناتولیِ میانی تا شمال قفقاز، حوزه دریاچه خوارزم، سغد و دشت فرغانه تا دشت تاریم و غرب چین و تا پنجاب و رود سند برای نامیدن برخی سرزمینها و مردمان ساکن در آنها رواج داشته است. این رواج و تداول الزاماً به معنای هویت یکسان، مفاهیم برابر و یا خاستگاهی مشترک نیست.
در آغاز و میانههای هزاره یکم پیش از میلاد که دوران لشکرکشیها و جهانگشاییها اوج میگیرد، نامهای در پیوند با سپاه غالب نیز عمومیت و گسترش بیشتری مییابد. از آنجا که هخامنشیان در یکی از نواحیای میزیستند که یکی از نامهای همخانواده با پارس را بر خود داشت، به این نام شمول بیشتری داده شد و به مرور آنرا به سراسر کشور و شاهنشاهی خود اطلاق کردند. بعدها و از دوره هخامنشیان به بعد، نامهای همخانواده با ایران به مرور نفوذ و گسترش بیشتری مییابند. سرزمینهای پهناوری در شرق و نیمۀ شرقی ایرانِ امروزی با یکی از این نامها (همچون آریا و آریانا) نامیده میشوند و در آغاز پادشاهی ساسانیان (با توجه به منابع موجود و شاید قبلتر از آن) این نام با شکلهای «اِران» و «اِرانشهر» تا اندازه زیادی بر هویت سیاسی و کشوری به نام «پارس» چیره میشود و جای آنرا میگیرد. ضمن اینکه نام پارس نیز همچنان بکار میرود. این چیرگی تنها در داخل کشور رخ میدهد و در بیرون از کشور، کماکان خانواده نامهای در پیوند با پارس رواج بیشتری دارد.
پس از دوره ساسانیان و از سدههای نخستین دوران پس از اسلام، نامهای ایران و پارس با صورتهای «ایران»، «ایرانشهر»، «فارس»، «فرس» و «عجم» در تاریخنامهها و آثار جغرافیایی برای مفهومهای تاریخیِ آن نامها و در سرودههای برخی شاعران برای خطاب کردنِ شاهان معاصر بکار رفت. اما منظور از ایران در اینگونه اشعار، خاطرهای از ایرانِ تاریخی و حوزۀ تمدنی آن بوده و ناظر بر هویت سیاسیِ عینی و مشخصی نبوده است. هویت سیاسیِ کشوری با نام ایران در زمان ایلخانان مغول و پس از حدود هفتصد سال که از دوره ساسانیان میگذشت، مجدداً احیاء شد. این در حالی بود که از سده دوازدهم هجری، سرزمینی که از دورترین زمانها با نامهایی مرتبط با «ایران» شناخته میشد، از این نام دست کشید و به نام جدید افغانستان روی آورد.
از آغازین سالهای سده چهاردهم هجری، پادشاهان هر دو کشور، نام رسمیِ داخلی و خارجی کشورهای متبوعه خود را «ایران» و «افغانستان» اعلام کردند. دستورهایی که همچنان به قوت خود باقیست.
رضا مرادی غیاث آبادی