دریافت
ویژگی هر دو جریان عمده سیاسی کشور اینست که « امام » ندارند؟!؟!؟!
 

در تقسیم بندی نیروهای سیاسی جامعه، سه واژه  «انقلابی» و «غیرانقلابی» و «ضدانقلابی» مناسبتر از تمام واژه های مصرف شده در میان گروهها و جریانهای موجود است:

تقسیم بندی «چپ-راست» وارداتی و نامتجانس در فرهنگ سیاسی ماست؛ زیرا در ابعاد فرهنگی سیاسی اقتصادی و خاستگاههای اجتماعی، غالبا تناسبی با مفاهیم رایج در فرانسه و حتی بلوک شرق سابق ندارند. تقسیم بندی فعلی «اصلاح طلب اصولگرا» با وجود این که مفاهیمی بومی به نظر میآیند، اما چند اشکال اساسی دارند:

اصلاح اگر در مقابل افساد قرار بگیرد، معنایی انقلابی و ارزشمند و دینی پیدا میکند، اما اگر در برابر انقلاب تعریف شود، مفهومی ضد انقلابی یا حداقل غیرانقلابی پیدا میکند.

از طرف دیگر، وقتی اصول در مقابل هرج و مرج و بی هویتی قرار میگیرد، ضروری و مفید میشود، اما اگر در مقابل اصلاح و تکامل و تغییر و پیشرفت قرار بگیرد، مفهومی ارتجاعی و تحجرگرایانه مییابد.

بنابراین کاربران این واژگان که منظورشان در عملکردشان هویداست، با کلیدواژه «محافظه کار» تناسب بیشتری دارند.

اصولگرایان، همان «محافظه کاران ملی» هستند که شرایط غیرعادلانه موجود کشور را ، هرچه که هست، محافظت میکنند و معمولاً انگیزه یا برنامه ای برای یافتن و ریشه کن کردن مفاسد و معضلات ندارند و به جای اصلاح کلان امور، به روزمره گی اکتفا میکنند و افرادی که نگاهی کلان در اصلاح و پیشرفت کشور را داشته باشند، به عنوان تندرو، پس میزنند.

اصلاح طلبان، همان «محافظه کاران بین المللی»  میباشند که خود را پاسدار نظام ظالمانه حاکم بر جهان میبینند؛ تبعیت محض از ارباب جهانیان یا کدخدای جهان را نشانه عقلانیت و تعامل مثبت میدانند و هرکس بخواهد به نظام فعلی بین الملل نقدی وارد کند، او را به عنوان یک مانع سیاست خود به حاشیه میرانند.

ویژگی مشترک این دو جریان عمده سیاسی این است که «امام ندارند»، هردو به امام خمینی(ره) که دیگر در عملکرد سیاسیون حضور ندارند، اظهار ارادت دارند، اما در مورد امام حاضر امت اسلامی، نوعی اغماض حاکم است.

اصلاح طلبان خودشان را فقط «پیرو خط امام» (خمینی.ره) مینامند و «رهبری انقلاب» را در حد «رهبر جمهوری اسلامی ایران» و در حدود قانون اساسی، میپذیرند؛ و اصولگراها هرچند در راستای پیروی از امام خمینی(ره)، از جانشین آن بزرگوار تبعیت میکنند، اما غالباً  جایگاه امامت امت و مرجعیت جهانی رهبرانقلاب را نادیده میگیرند و خودشان را صرفاً پیروان «خط امام و رهبری» مینامند.

لذا میتوان هر دو جریان را «غیرانقلابی» نامید، زیرا نیروهای انقلابی درون این مجموعه ها تحت الشعاع اغلب غیرانقلابیها هستند؛ هرچند در میان جریان اصولگرا جمعیت بسیار زیادی از نیروهای انقلابی، حضور دارند، اما غلبه ندارند. یک جریان سومی به نام «کارگزاران سازندگی» در سال ۱۳۷۴ در دولت  ششم رقم خورد و تقریباً جو مجلس پنجم را در اختیار گرفت و فضای عمومی سیاست و فرهنگ و اقتصاد مملکت اسلامی را تحت الشعاع دیدگاه هاشمی رفسنجانی قرار داد، چون تعارض آشکاری با جایگاه و گفتمان ولایت فقیه داشت، آسیبهای بسیار زیادی بر ارزشهای ایرانی و اسلامی و ماهیت جمهوری اسلامی وارد کرد. این جریان با آمدن اصلاح طلبان ضدانقلابی در دولت هفتم و مجلس ششم، از رمق افتاد و منسوخ شد.

جریان سوم دیگری که در سال ۱۳۸۴ با ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد از درون نیروهای حزب اللهی و انقلابی جامعه شکل گرفت و امیدهای بسیاری را برانگیخت، به جز شاخصه «امامت ولی فقیه»، تمام مختصات یک جریان انقلابی را با خود داشت و خدمات بسیار بزرگی را از خودش به یادگار گذاشت. لیکن در کوران حوادث، افت و خیزهای زیادی را آزمود و فرصت های مغتمی را تلف کرد و نتوانست نیروهای مخلص و فداکار انقلاب اسلامی را شکوفا نماید. این جریان به جای اتکاء به امامت امام خامنه ای، مهلت خودش را برای معرفی نائب امام زمان علیه السلام ارواحنافداه به جهانیان، با اظهار آرزوی تکراری و فارغ از زمینه سازی ضروری ظهور امام زمان علیه السلام روحی فداه و بدون اشاره به نائبش، هدر داد.

در تبیین گفتمان انقلاب اسلامی هم  صرفاً به طرح دیدگاههای امام خمینی(ره) اکتفا کرد و از بیان و پیروی منویات امام حاضر امت در مواردی طفره رفت. باقیمانده آن جریان که امروز خودش را «جریان احمدی نژادی» مینامد، چون معیار رفتار و مواضع خود را گفتمان روزآمد امام خامنه ای قرار نمیدهد و صرفاً دیدگاههایش را وصله پینه میکند، در مواردی که باید پیرو اشارات و ارشادات رهبر انقلاب اسلامی باشد، مدعی میشود که فقط از دستورات کتبی و رسمی و علنی ایشان تبعیت میکند و بس؛ مقصر دانستن دیگران و ایجاد چالش با نهادها و افراد انقلابی، ممکن است افرادی احساسی را تحریک کند، اما اهل بصیرت را قانع نمیکند و هیچ سودی هم برای مجموعه نیروهای انقلابی ندارد! این جریان که خودش را «بدون امام» گذاشته، گرچه هنوز برای سرمایه گذاری بر سرمایه سابق اجتماعی خود، متمرکز و با انگیزه به نظر میآید، اما کاملاً بدون برنامه و  بدون نیروی مؤثر و بدون قوه عاقله، در مسائل داخلی فقط منتقد و در مسائل منطقه و جهان، کاملاً منفعل است و از ایجاد یک حرکت اجتماعی انقلابی ضروری حول محور امام امت، ناتوان است.در شرایط کنونی، این جریان در پیچ و خم تعارضات فکری خویش، اگر متوسل به امام حاضر امت اسلامی نشود، قطعاً به بن بست میرسد.

در ورای این دستجات سیاسی، امام خامنه ای، از سال ۱۳۹۴، یک حرکت انقلابی اصلاحگرایانه و اصولی را مرتب مورد اشاره و تأکید قرار داده اند که هنوز مورد توجه و تحقق نیروهای انقلاب قرار نگرفته یا حداقل هنوز سازمان دهی نشده است؛ و آن تقسیم بندی سه گانه «انقلابی- غیر انقلابی- ضدانقلابی» است.

در این تقسیم بندی سه گانه مهم و جدید، نیروهایی از میان هر پنج جریان سیاسی نام برده شده سابق، کم یا زیاد، قرار خواهند گرفت. اینک پس از آزمودن همه طیفهای سیاسی متنوع در دوره بیست و هفت ساله رهبری پس از امام خمینی(ره)، باید دید که چه کسی آمادگی و اراده پرچمداری این جریان انقلابی را با محوریت «امامت ولی فقیه» خواهد داشت، تا از بهترین شرایط منطقه برای احیای نظام «امت-امامت» در زمینه سازی ظهور حضرت حجّت –عجّل الله تعالی فرجه الشّریف- بهره بگیرد.

محمد علی رامین