راستش و بگم دوست نداشتم به عنوان اولین پست در گاه نوشته هایم از این چهره های یزیدی قرار بدم ، ولیکن بماند...

جای دوستان خالی (البته دعاگوی همه بودم) اربعین قسمت شد و با تمام مشکلاتم با پای پیاده (ریا نشه) از نجف به سمت کربلا حرکت کردیم. تو راه موکبهایی با تمثال نا مبارک ابوجهلهای معاصر میدیدم و متعجب و متفکرانه پیش خودم میگفتم تو این راه اینان بدنبال چه هدفی هستند.

البته از حق نگذریم ، اگه برای رضای خدا و ... باشد که خوب مردم را تغذیه میکردند...

به کربلا رسیدیم و بدنبال موکب یا مسافرخانه ای برای خانواده بودم که سر از کوچه های تو در تو و غریبی در آوردم. در راه چند نفر گفتند با چند خانواده آمده اید به فلان هتل تشریف ببرید ، که به یکباره خودم را جلوی هتل و آن کوچه دیدم.

از آدمهایی که از کوچه خارج میشدند اینگونه برداشت نمودم که چقدر آدمهای تر و تمیزی ، چه روحانیون خوشگل و گوگوری مگوری اینجا دیده میشوند ، خوش تراشیده ، شیک و پیک که حاج آقایی از ایستادن متفکرانه حقیر و بیام و نیامها فهمیده بود که من در اندیشه ای هستم.

ولی فکر نمیکرد که من در دو دوتا کردن مبلغ بودم و جای ما این هتلها نیست و پولش و نداریم و آقا ما رو خاکی دوست داره و حالا بعد از سی و چند سال گذشت جنگ و شهادت دوستایی که عشق زیارت آقا رو داشتند و ...

القصه دستم را گرفت و به زبان مادری بفرما زد و با کمال احترام ما را به لابی هتل روی کاناپه نشاند و کلی پذیرایی و منم خوشحال از اینکه شاید قسمت اینگونه است تر و تمیز پابوس آقا بریم و...

که جلل خالق یکهو سرم را که برگرداندم دیدم پشت سرم یک عکس یک در دو متری با قاب نفیس عکسی از حق نگذریم خوشگل آیت الله انگلیس روی دیوار است. راستش و بگم داشتم قهوه و کیک خورده را (ببخشید) بالا میآوردم و در اندیشه اینکه بابا تو دیگه کی هستی با این همه زرنگی تو کربلای چهار و پنج و بیت المقدس و... اسیر بعثیا نشدی حالا افتادی تو دام اصل داعش و ... که حاج آقا با آن عمامه حداقل دو سه متر طول بیشتر از معمول یه برگه برام آورد که پر کنم ، از فرصت تجدید وضوی حاج آقا استفاده کردم (بالاخره یه چیزایی از بسیجیا بلدیم ... ریا نشه) و جلدی خودم و به گیشه رساندم و از آن چهره موجه حزب اللهی پرسیدم میشه لیست قیمت هتل را ببینم ، که چشمتون روز بد نبینه که یه اتاقه چهار تخته شبی چهارصد هزارتومن را که دیدم برق از کله ام پرید و بدنبال راه فرار بودم که دوست عزیزمان فرمودند البته شما میهمان حاج آقا هستید و برای سه خانواده با غذا و ... کامل سه سوئیت شبی چهل هزار تومن میشه ... (مگه میشه ... مگه داریم)

سرتون و درد نیارم که تازه فهمیدم منو با یه نفر دیگه ای که از مریدان شیخ انگلیسی است و از ایران در راه هتل شیخ هستند اشتباه گرفته اند و الفرار...

توراه با خودم فکر میکردم:

بالاخره مرید شیخ انگلیس شدن اینم داره بابا ...

بالاخره درس خوندن تو انگلیس اینم داره بابا...

بالاخره همه که تو کربلا به اندازه توبره یونجه نگرفته اند بابا ...

بالاخره کیف انگلیسی فقط در دوره مشروطه نبوده بابا و...

بالاخره فیش نجومی امروز وجود داره بابا ...

بالاخره ...

دارم میزنم جاده خاکی...

الوداع تا قلمی دیگر از داغها و ...