جریان باستان پرستی و  باستانگرایی افراطی چندیست پس از سالها حرکت کند با کاتالیزورهای بیرونی و اخیرا درونی در حال تبلیغ است به نحوی که عده ای در داخل نیز ناآگاهانه آب در آسیاب دین ستیزانی میریزند که نه به دین اعتقاد دارند و نه برای ملیت ایرانیان ارزشی قائلند.

تلاشهای زیادی برای مخدوش کردن دین اسلام در ایران صورت گرفته و میگیرد و اگر به سایتها و شبکه های ماهواره ای که علیه دین موضع میگیرند دقت کنیم یک گرایش شدید ملی گرایی در آنها میبینیم ، این گرایش از آن جهت نیست که ملیت برای این گروه ارزشمند است ، چه اگر خاک وطن برای این گروه ارزشی داشت ، در زمان جنگ 8 ساله وطن را نمیفروختند و برای تفریح به اروپا و امریکا نمیرفتند و در جریان 8 سال دفاع مقدس برخلاف گفته این گروه و حتی نمونه های داخلی ناآگاه ریز و درشت تا وزیر فرهنگ و ارشاد لندن نشین، کسی پرچم "چو ایران نباشد تن من مباد" را بردست نمیگرفت ، هر چه بود پرچم" الله اکبر" و"یا حسین" و" یا زهرا" بود.

اما این گروه پس از مدتی مقابله با اسلام و مسلمانان ایران پی بردند که اگر فرد مومن و مسلمان دینش را از دست بدهد ، دچار یک خلاء روانی ، آشفتگی در درون میشود، و از این جهت امکان بازگشت او به دین بسیار محتمل است و نتیجه این شد که این جماعت فریب خورده ی بی دین شده ، برای پرکردن خلاء بزرگ در زندگیشان یا به دین باز میگشتند یا همچون دیواری بودند که چون پی آنها را خالی کرده بودند هر لحظه امکان سقوط داشتند.

از این رو برآن شدند که یک جایگزین برای اسلام در ایران بتراشند ، و بهترین راه برجسته کردن بخشی از تاریخ ایران به عنوان آلترناتیو (علی البدل) بود تا جایگزینی چوبی و سست را بجای پی محکم و استوار دین در بین جوانان قرار دهند ، در همین راستا جسد امثال کسروی را از خاک بیرون کشیدند و از نوشته ها و خط او که علیه اسلام و خصوصا شیعه بود استفاده کردند. اگر در فضای اینترنت در یک دهه اخیر تحقیقی صورت گیرد و خصوصا تالارهای گفتگو و سایتهای ضد اسلام دقیق شویم ، همزمانی این حرکت (دین ستیزی) + (تبلیغ باستان پرستی) را کاملا مشاهده میکنیم و خواهیم دید که این گروه با پرچم باستان پرستی به ستیز با اسلام آمده اند.

کدام تاریخ ؟

با توجه به اینکه ، ایران کشوری با تاریخ حدود ده هزار ساله است ، که ما در تبلیغات باستان پرستان به نکته جالبی بر میخوریم ، اینکه این گروه ایران را به مانند استادانشان در عصر پهلوی کشوری 2500 ساله تبلیغ نموده و همین تاریخ سازی و دستمایه قرار دادن ایران باستان ، کهن بوم و بر ، میهن سرداران ، سرزمین مادری و ... و مثلاً دلسوزی برای تاریخ را برای منفعت خودشان دستاویز زر و زیور خودشان میکنند. برای درک بهتر این موضوع کافیست به  سایتها و وبلاگها و شبکه های زنجیره ای سری بزنیم ، که سخن از تاریخ میگویند ، به زحمت میتوان سطری را یافت که مثلا در مورد شهر سوخته یا جیرفت یا مارلیک و چغازنبیل و ... سخنی گفته باشند ، چرا که موجب تحقیر هخامنشیان و ساسانیان خواهد شد که قرار بود آلترناتیو (علی البدل) دین مبین اسلام قرار گیرند.

مردم بومی ایران...

تمدن هفت هزار ساله ایران و افول آن همزمان با ظهور هخامنشیان:؟!

 در هر مرکز شناخته شده ایران کهن که کلنگی بزنیم با درخشندگی خیره کننده ای از تمدن ایران باستان روبرو خواهیم شد... هر کلنگی که بر خاک مناطقی همچون سیلک ، حسنلو ، شهر سوخته ، تخت سلیمان ، گودین تپه ، دین خواه تپه ، تپه یحیی ، گوی تپه ،شهداد ، زیویه ، مارلیک ، کلورز ، دیلمان ، حلیمه جان ، قلعه چاق ، رستم قلعه ، دماوند ، قیطریه ، چشمه علی ، خوروین تپه ، کلاردشت ، خرگوش تپه ، تورنگ تپه ، شاه تپه ، تپه حصار ، نیشابور ، سیلک ، تپه گیان ، نوشی جان تپه ، تپه سراب ، دم سرخ ، باباجان تپه ، تپه گوران ، ورکبود ، تپه موسیان ، چغارزنبیل ، هفت تپه ، تپه شوش ، تل باکون ، تپه های میرولی ، علی کوش ، فهلیان ، تل ابلیس ، گورستان خنامان ، و... بر زمین میخورد ، آثاری از پیش از هخامنشیان را به ما نشان میدهد...

در بیشتر این مراکز میتوان رشد اقتصادی و گستردگی حوزه هنر کهن و کم نظیر ایرانی ، زبانها ، خطها ، سیستم آبیاری ، شهر سازی ، معماری ، مدیریت ، فرهنگ و صنعت و مذهب و... را بوضوح مشاهده کرد که در جهان خود را مطرح کرده بودند....

"ساکنین باستانی فلات ایران  مردم صلح دوستی بودند. در این مورد و در جهات دیگر آنها شباهتهای زیادی به معاصرین و همسایگان خود داشتند ، معلوم نیست این مردم در چه زمانی خصوصیات و عادات صلح طلبی خود را ترک و یا مجبور به ترک آن شده اند." واندبرگ ، باستان شناسی ایران باستان – ص134

باید پرسید براستی چرا ما را صلح طلب نمیدانند و مقصر کیست؟!

بی گمان این ساکنین باستانی فلات ایران همان "دیو " و " تور" ها هستند که در زیر  به آنها اشاره خواهیم نمود  و همینها بودند که پس از ظهور هخامنشیان افول کردند...

نمونه های کوچکی از خلاقیتهای مردم ایران باستان پیش از هخامنشیان را در سفالینه ها میتوانید ببینید ، "مشخصه بسیاری از مکانهای باستانی ایران در دوره های پیش از تاریخ از هزاره ششم تا هزاره سوم پیش از میلاد سفالینه های منقوش است. شکل تزیین آنها در بخشهای مختلف کشور متفاوت است ، اما اغلب سبکی واحد در ساخت آنها مشاهده میشود که در برخی موارد با سفالهای تمدن بین النهرین در غرب بی شباهت نیست ولی در کل این ظروف سفالی حاصل خلاقیت سازندگان محلی به شما میرود." جان کریتس – ایران کهن – ص6

"در دوره نوسنگی ، در ایران و در سیلک زیورآلات یا ابزارهای کوچکی چون درفش ، به وسیله چکش کاری بر قطعاتی از مس خالص ساخته میشد. این اشیا با گذشت زمان متنوعتر و از نظر شکل و کاربرد پیچیده تر شد. اولین اشیا ساخته شده با تکنیک ذوب فلز و قالبگیری و ابزارهایی مانند تیشه های سرپهن و بیل حدود 4500 سال پیش از میلاد در سیلک و همچنین در حوالی آن در تپه قبرستان و یا به سمت جنوب در تل ابلیس پدیدار شد که واقعه بزرگی در تکوین تمدن بشری محسوب میشود." ژان گلین – پیش از تاریخ- فصل 7 – به قلم سرژ کلوزیو – ص 96

اما چگونه این مردم با تمدنهای هفت هزار ساله رو به نابودی گذاشتند؟

"آریاییها آن روز که در ایران استقرار یافته بودند ، خود دارای تمدن و خط نبودند و این مبادی و اصول را از رعایا و زیر دستان مغلوب خود آموختند و آن زیردستان ، مردم قدیم ایران بودند که بعدها از آنان به "دیو" تعبیر شده است و یا اسرای جنگی از نژادهای همسایه و یا اتباع ملل مجاور که مغلوب ایرانیان میشدند." محمد تقی بهار -سبک شناسی-صفحه 92

"به هر حال وقتی آریانها به فلات ایران آمدند ، در اینجا مردمانی یافتند که زشت و از حیث نژاد عادات و اخلاق و مذهب از آنها پست تر بوده اند. زیرا آریانها مردمان بومی را "دیو" و "تور" مینامیدند...

بنابراین در ابتدا حقی برای آنها قائل نبودند بلکه با اینها دائما میجنگیدند و هر کجا مییافتند میکشتند." پیرنیا- ایران باستان -ص157

 در اینجا مردم باستانی ایران و ساکنین این سرزمین که هزاران سال پیش از آریاییان در ایران زیسته اند وحشی و بدوی و پست و... نامیده میشود ، تا شایستگی کشته شدن بدست آریاییان را داشته باشند...

و اما ، قرن بیستم و حال اکنون بشر متمدن

راز تفاوت بین انسانها

آنچه که در قرآن کریم راجع به تفاوت موجودات بیان شده این است که: اولا، باید زندگی به وجه احسن اداره شود و ثانیا، تا تسخیر متقابل بین موجودات محقق نشود و هماهنگی بین آحاد و طبقات متفاوت ایجاد نگردد، نظام به وجه احسن اداره نمیشود. در سوره زخرف فرمود: «أهم یقسمون رحمت ربک نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیاة الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم سخریا و رحمت ربک خیر مما یجمعون؛ آیا آنانند که رحمت پروردگارت را تقسیم میکنند ما (وسایل) معاش آنان را در زندگى دنیا میانشان تقسیم کرده ایم و برخى از آنان را از (نظر) درجات بالاتر از بعضى (دیگر) قرار داده ایم تا بعضى از آنها بعضى (دیگر) را در خدمت گیرند و رحمت پروردگار تو از آنچه آنان می اندوزند بهتر است.» (زخرف/ 32) فرمود: ما مردم را با استعدادهای مختلف و شرایط گوناگون آفریدیم و اگر همه در یک سطح از استعداد و یک سطح از قدرت بودند نظام هستی متلاشی میشد، چون کارها گوناگون است و کارهای گوناگون را باید استعدادهای گوناگون به عهده بگیرد، لذا باید تفاوت باشد. اگر در این تفاوت کسی که مثلا در درجه پنجم است بیاید در درجه دهم و کسی که در درجه دهم است بیاید در درجه پنجم قرار بگیرد، باز این سؤال محفوظ است که تفاوت چرا؟ قهرا نمیشود اصل تفاوت را انکار کرد. اگر مهره ها هم تبدیل شود سؤال عوض نخواهد شد، چون تا زمانی که شئون متفاوت وجود دارد قهرا استعدادهای گوناگون لازم است که لازمه وجود افراد متفاوت است.

همانطوری که اختلاف طبقات، استعدادها، گرایشها و جذبها و دفعها، هیچ کدام معیار فضیلت نیستند، بلکه همه و همه به عنوان ابزار کار، لازم است تا تسخیر متقابل و دو جانبه محقق بشود «لیتخذ بعضهم سخریا» اختلاف زن و مرد هم این چنین است یعنی اگر کسی استعداد برتری دارد این استعداد برتر، نشانه فضیلت معنوی و تقرب الی الله نیست.

اگر بتواند از این استعداد برتر فایده بهتر ببرد و خالصانه تر کار کند به مرتبه بالاتری از تقوا میرسد، و از این جهت به کمال محض نزدیکتر خواهد بود ولی اگر از این استعداد برتر طرفی نبست و به خدای سبحان تقرب نجست چه بسا این استعداد زائد برای او وبال باشد. پس استعدادها گرچه یک فضیلت ظاهری است اما نشانه تقرب الی الله نیست. بنابر این، تفاوتها برای آن است که گروهی، گروه دیگر را به صورت متقابل و دوجانبه تسخیر کنند و هیچ کسی حق ندارد افراد دیگری را تحت تسخیر خود درآورد اما خودش مسخر نشود کسی نمیتواند به دلیل داشتن قدرت و امکانات استعدادی یا غیر استعدادی از دیگران، تسخیر یک جانبه طلب کند بلکه باید تسخیر متقابل و خدمت متقابل باشد تا نظام به احسن وجه اداره بشود. و اگر تسخیر، متقابل نباشد همان استهزاء کردن و منافع دیگری را به سود خود رایگان بردن است که قرآن آن را نهی کرده و آن را به عنوان ستم، تحریم و محکوم کرده است. بنابراین نظام آفرینش، استعدادهای متقابل و متخالف می طلبد و این تفاوت هم برای تسخیر دو جانبه و متقابل آن تقرب الی الله است.

منـابـع:

آیت الله عبدالله جوادی آملی- زن در آئینه جلال و جمال- صفحه 389-391

باستان پرستی و سجده بر گور کوروش

دستورالعمل این گروه که بصورت هم زمان صورت میگرفت :

1- برجسته کردن و بزرگنمایی افراطی بخشی از تاریخ و تعدادی از افراد تاریخ (هخامنشیان و ساسانیان) افرادی مانند :کوروش و داریوش و خشایارشاه و یزدگرد و...

2- سکولار نشان دادن این سه امپراتوری (هخامنشیان ، اشکانیان، ساسانیان) که خلاف ادعای دانشمندان تاریخ است.

3- کوبیدن عربها و تحقیر عربهایی که با نام اسلام به ایران هجوم آوردند (بدوی و وحشی و... نشان دادن برای تحقیر اسلام) و (برجسته کردن کتابهایی همانند دو قرن سکوت و...) برای تحقیر اسلامی که به عنوان عامل عقب ماندگی معرفی شده است.

4- مطرح کردن شیعه به عنوان یک اپوزیسیون ایرانی ، بر علیه اسلام.

5- مقایسه جایگاه امپراتوری هخامنشیان با حال ایران برای زیر سوال بردن نقش اسلام در طول تاریخ بدون در نظر گرفتن تمدن با عظمت اسلامی طی 6 قرن پرشکوه.

6- کوبیدن دین اسلام به عنوان عامل عقب ماندگی کشور پس از امپراتوریهایی که منقرض شدند.

7- بایکوت بخش بزرگ تاریخ 10 هزار ساله و حدود 7 هزار سال پیش از هخامنشیان ، تا موجب تحقیر این دو امپراتوری نشود.

8- مقایسه شخصیتهای تاریخی مانند کوروش با پیامبر و معصومین با روایات جعلی شعوبیه و یهود.

9- برجسته کردن بخشی از تورات مبنی بر آزادی یهودیان توسط کوروش و بایکوت کردن استر و رویداد "پوریم" (جشن ایرانی کشی) برای جهت دادن ملی گرایی به سمت و به نفع یهودیان.

 در همین راستا از حدود ده تا پانزده سال پیش عوامل دست به کار شدند و سایتها پر شد از مقالات ضد اسلام و به همراه آن مقالات موسوم به میهن پرستانه که هدفش مشخص بود.

اگر مرحوم شاملو در سال 1990 میلادی در دانشگاه برکلی آمریکا اینطور بیان نمود که:

دوستان خوب من ! کشور ما به راستى کشور عجیبى است. در این کشور سرداران فکورى پدیدآمده اند که حیرت انگیزترین جنبشهاى فکرى و اجتماعى را برانگیخته ، به ثمرنشانده و گاه تا پیروزى کامل به پیش برده اند. روشنفکران انقلابى بسیارى در مقاطع عجیبى از تاریخ مملکت ما ظهورکرده اند که مطالعه ى دستاوردهاى تاریخی شان بسکه عظیم است ، باورنکردنى مینماید.

البته یکى از شگردهاى مشترک همه ى جباران تحریف تاریخ است ؛ و درنتیجه ، متأسفانه چیزى که ما امروز به نام تاریخ دراختیار داریم ، جز مشتى درو غ و یاوه نیست که چاپلوسان و متملقان دربارى دوره هاى مختلف به هم بسته اند؛ و این تحریف حقایق و سفید را سیاه و سیاه را سفید جلوه دادن ، به حدى است که میتواند با حسن نیت ترین اشخاص را هم به اشتباه اندازد.

و متاسفانه ناآگاهان (با مسئولیت و بی مسئولیت) در این کشور بجای برخورد ریشه ای با این تاریخ سازیها و تمدن سازی آنان (نه ریشه کن کردن حس میهن دوستی!) با این موج حتی همراهی کردند و گاهی از آن گروه هم پیشی گرفتند تا کسی نتواند در ملی گرایی از آنها سبقت بگیرد!

اینهمه سال توهینها و تحریفها و هتاکیها در اینترنت و ماهواره دیده نشد و یا نخواستند ببینند ، و بجای حرکت متقابل ، ناآگاهانه با آنها همراهی کردند ، اکنون پرسشی پیش میآید که عزیز جان دکتر حسن رحیم پور ازغذی هم اخیرا مطرح کردند و آن اینکه:

آیا دین و معرفت برایتان بی ارزشتر از دولت و قدرت بود که تا بحال فریاد ما را نشنیدید؟!

عزیزان جان:

همانطور که ملاحظه نموده اید وبلاگ راه ظهور را حقیر به مباحث مهدویت و سخنرانیهای ارزشی سروران برای آشنایی با موعود عالمتاب به شیوه نوشتاری ، نوا و نما قرارداده ام.

و وبلاگ راهیان ظهور را به مباحث ولایی و تاریخی خواهم پرداخت که حاصل مطالعات و وبگردیهای حقیر است ، برای آشنایی با زمانی که در دست ماست و باید به بهترین نحوی از آن استفاده نمود و همانطور که استاد فرزانه جوادی آملی در قبل ذکر کردیم هدف فقط تقرب الی الله است تا بتوانیم با همفکری هم در مسیر صراط المسقیم قرار گرفته و راه را گم نکنیم.

صدالبته از نشر قلم وزین شما نیز بهره مند شویم.

التماس دعا

اللّهمّ عجّل لولیک الفرج