حضرت آیت الله مصباح یزدی در سخنانی با انتقاد از سخن برخی از مسئولین مبنی بر اینکه امام زمان(ع) ارواحنافداه جامعه را اداره میکنند پس نیازی به واسطه و نایب نیست، بیان داشت: ‌اگر این تفکر در جامعه رواج یابد و کسی که این تفکر را رواج میدهد، قدرت در اختیار داشته باشد و به احتمال ۹۹ درصد کمکهای خارجی نیز ضمیمه آن شود، چه شرایطی در جامعه به وجود می‌آید؟

 اگر این جریان ادامه یابد و یک روز دیدیم که سید علی محمد باب دیگری به دست خودمان و با ثمره خون شهیدان و مقاومتهای فراوان به وجود آمده است،‌تعجب نکنیم.

این سخن حکیمانه نگارنده را برآن داشت تا نگاهی گذارا و تاریخی بر چگونگی روند شکل گیری تفکر بابیت و حرکت علی محمد شیرازی به سمت ادعای دروغین مهدویت داشته باشد.

علی محمد شیرازی ملقب به باب که پیروانش او را حضرت اعلی و نقطه اولی میخواندند در سال 1235هجری در شیراز به دنیا آمد. وی تحصیلات ابتدایی را در شیراز و ادامه آن را در بوشهر به شاگردی شیخ عابد از شاگردان شیخ احمد احسایی و سیّد کاظم رشتی (از رهبران فرقه منحرف شیخیه) گذراند. پس از مدتی کوتاه درس را رها کرد و در «کمپانی ساسون» که سهام و مالکیت آن متعلق به یکی از سرمایه داران یهودی بغداد بود و در بندر بوشهر و بمبئی هندوستان به کار تجارت تریاک اشتغال داشت، مشغول بکار شد.

وظیفه سیدعلی محمد در آغاز این همکاری، انجام کار بسیار دشوار «تریاک مالی» بود. او وظیفه داشت تا هرروز بیش از ده ساعت در زیر آفتاب سوزان بندر بوشهر و اکثراً بر روی بام کاروانسرایی که به عنوان انبار نگهداری و محل ذخیره تریاک، در اختیار و تملک کمپانی یهودی «ساسون» بود، تریاکهای خام را که به صورت مایع در خمره و کوزه های بزرگ قرار داشت، بر روی تخته ای مخصوص ریخته و با کاردک فلزی ویژه اینکار، ساعتها آن را به بالا و پایین میکشید و مالش میداد تا کم کم این مایع در مجاورت هوا و مالش دادن، تبدیل به گلوله ها و حجمهای سفت و فشرده تریاک شود. سپس آنها را به صورت «لول»های 20 گرمی در میآورد تا به دفتر تجارتخانه «ساسون» در بمبئی هندوستان ارسال شود و در راستای سیاست استعماری انگلیس، در منطقه آسیای جنوب شرقی، بویژه چین، با قیمتی در حد رایگان بین مردم بومی آن مناطق توزیع گردد.

آشنایی سیدعلی محمد شیرازی (باب) با خانواده یهودی و سرمایه دار «ساسون» از همینجا شروع شد. عبداله شهبازی در کتاب «زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران» می نویسد: خاندان ساسون، بنیانگذار تجارت تریاک در ایران بودند و با تأسیس بانک شاهی انگلیس و ایران نقش بسیار مهمی در تحولات تاریخ معاصر ایران ایفا کردند و به امپراتوران تجاری شرق بدل شدند و در زمره دوستان خاندان سلطنتی بریتانیا جای گرفتند.

پس از مدتی علی محمد شیرازی این کار را رها کرده و به کربلا سفر و با زمینه و عقیده ای که از درس شیخ عابد به دست آورده بود به شاگردی سید کاظم رشتی از رهبران فرقه شیخیه در آمد. وی، در مدّتی که نزد سیّد کاظم رشتی شاگردی میکرد، با مسائل عرفانی، و تفسیر و تأویل آیات قرآن و احادیث و مسائل فقهی به روش شیخیّه، آشنا شد و پس از مدتی که شاگرد رهبران شیخیه بود به شیراز باز گشت.

علی محمد شیرازی در مدتی که در شیراز به سر میبرد به ریاضتهای طاقت فرسا که شیوه دراویش و صوفیان بود به صورت غیر شرعی روی آورد به طوری که برخی روزها با سر برهنه به بیابانهای گرم میرفت و به گفته خودش قصد تسخیر خورشید و عوالم دیگر را داشت و روزهای بسیاری را به این شیوه در بیابان به سر میبرد. وی بنا به گفته کتب تاریخی از همان دوران جوانی خرافه گرا بود و در امورات زندگی علاقه داشت از طریق طلسم و ورد و جادو به اهداف خود دست پیدا کند.

عبدالحمید اشراق خاوری درکتاب تاریخ نبیل زرندی در این باره مینگارد: از همان سنین نوجوانی، علامات عدم تعادل روحی در او (علی محمد شیرازی) آشکار بود. به کارهای غیر متعارف دست میزد، و طبیعتاً، خرافه گرا بود. به ((اوراد)) و ((طلسمات)) - که رمّالان و افسونگران نادان و حرفه‏ای، جهت ارتزاق و گول زدن ساده لوحان به کار میبردند - سخت علاقه‏مند و پا بند بود و گاه با همین طلسمات بی اساس و اوراد - به زعم خود - به تسخیر جنّ و یا تسخیر ((قوای فلکی)) و ((روح خورشیدی)) میپرداخت! چنانکه در هوای گرم تابستان بوشهر، هنگام بلندی آفتاب، بر بالای بام می‏ایستاد و برای تسخیر آفتاب، اوراد مجعوله می‏خواند و حرکات ریاضت کشان قدیم هندی را تقلید می‏نمود. وی، گذشته از دلبستگی به اندیشه‏های شیخی و باطنی، به ((ریاضت کشی)) نیز مایل بود و به هنگام اقامت در بوشهر، در هوای گرم تابستان، از سپیده دم تا طلوع آفتاب و از ظهر تا عصر، بر بام خانه رو به خورشید، اورادی می‏خواند. برخی کار زیاد وی در آفتاب را دلیل از دست دادن مشاعیر او میدانند.

 سیدکاظم رشتی که تعداد زیادی از مردم را به سمت خود جذب کرده بود در اواخر عمر خود طی سخنانی در حضور گروهی از مریدانش اعلام میدارد که بزودی حضرت صاحب الزمان(روحی فداه) یا به قول پیروان فرقه شیخیه، «رکن رابع» ظهور خواهد کرد و خود اداره امور مسلمین و جهان را به دست خواهد گرفت و جهان را به سمت قسط و عدل رهبری خواهد کرد. پس از فوت سید کاظم رشتی ، شاگردان وی به دنبال رکن رابع یعنی همان شیعه‏ی کامل میگشتند.

شیخیه اصول دین را منحصر در چهار اصل شناخت خدا، نبوت، امامت و رکن رابع می‌دانستند. به اعتقاد شیخیه رکن چهارم دین شناختن شیعیان کامل است و آنها واسطه و باب بین شیعیان و امام غایب هستند و جمیع فیوض بواسطه آنها از امام به مردم میرسد. همچون سلمان در زمان رسول الله(صلوات الله علیه) و حضرت اباالفضل(ع) در زمان سیدالشهدا (علیه السلام) و نواب اربعه در زمان غیبت صغری.

آنان درباره‏ مقام ائمه راه غلو پیمودند و برای آنها مقام خدایی قائل شدند. شیخیّه، شیخ احمد احسائی و سپس سیّد کاظم رشتی را نایب خاصّ امام زمان‏ (علیه السلام) ارواحنافداه می‏دانستند و نیز معتقد بودند که امام زمان (‏علیه السلام) ارواحنافداه در عالم موهومی به نام «هورقلیا» زیست میکند و آنگاه که پروردگار اراده فرماید، از آنجا نزول میکند و به وظیفه‏ی اصلاح عالم از مفاسد، قیام میکند. شاگردان رشتی با هم وعده کرده بودند اگر کسی را هم طراز استاد خود در جنبه های مختلف دینی و عرفانی یافتند به هم اطلاع داده و او را به عنوان جانشین رشتی معرفی کنند.

اسدالله فاضل مازندرانی در جلد دوم کتاب «رهبران و رهروان درتاریخ ادیان» درباره مقدمه چینی برخی برای جانشینی علی محمد شیرازی در مورد حضور وی در کلاس درس سیدکاظم رشتی چنین نقل میکند: تا سیدباب به محضر سیدرشتی ورود فرمودند با اینکه حضرت باب جوانی بود بیست و چهارساله و سید (رشتی) مردی پنجاه ساله، این تاجری محقر و آن عالمی موقر، درس را احتراماً له موقوف نمود و توجه تلامیذ را به صحبت حضرت باب معطوف فرمود و در حین صحبت چنان احترامات فائقه و تکریمات لائقه از مورود نسبت به وارد ظاهر میشد که همگی در شگفت و حیرت افتادند و مسائلی از آثار ظهور موعود در میان آوردند که پس از این مقدمات و بروز داعیه ایشان همگی طلاب آن مسایل را راجع به سید باب دانسته و غرض سیدکاظم رشتی از این مسایل و اذکار آن بود که به طلاب بفهماند حضرت باب قائم موعود و مهدی منتظر است... شاگردان رشتی برای یافت رکن رابع پراکنده شده و بنا به اقوال گوناگون هر کدام به منطقه ای سفر کردند.

در این زمان سید علی محمد شیرازی در خدمت تجار یهودی، بویژه تجارتخانه «ساسون» به کار فرآوری و آماده سازی تریاک اشتغال داشت. ملاحسین بشرویه‌ای یکی از شاگردان رشتی به جنوب ایران سفر و در آنجا با علی محمد باب ملاقات میکند. وی که مجذوب زهد و پرهیزکاری ظاهری شیرازی می شود بنا را بر معرفی او گذاشت. از طرفی یهودیان تجارتخانه ساسون که از موضوع باخبر شده و او را برای اعلام جانشینی تشویق و به وی قول حمایت و مساعدت دادند. بدینوسیله علی محمد شیرازی با پشتوانه یهودیان و حمایت برخی از شاگردان رشتی، خود را باب امام زمان معرفی کرد و اعلام داشت که مردم برای رسیدن به امام زمان باید از باب من عبور کنند.

نکته قابل توجه اینجاست که یهودیان سراسر ایران اولین گروههایی هستند که به وی روی آوردند و به ظاهر مسلمان شدند و رسما اعلام کردند که ما دین اسلام و مذهب بابیت را که حق است را انتخاب کردیم.

والتر فیشل، محقق یهودی در کتاب یهودیان مخفی در ایران نوشت: این جدیدالاسلامها که به بابیت گرایش پیدا کرده اند همچنان مخفیانه به دین یهود پایبند بوده و آنها «یهودیانی در لباس اسلام» هستند که به حیات خود ادامه میدهند. یهودیان به ظاهر مسلمان شده و عضو فرقه بابیه با خرج هزینه های سنگین به ترویج بابیت در سراسر کشور پرداختند و با حمایت انگلیس حاکمانی که قصد برخورد با ایشان را داشتند تحت فشار قرار میدادند.

اسماعیل رائین در کتاب انشعاب بهائیت از نامه ای که توسط نماینده سیاسی انگلیس در ایران برای دولت متبوعه به لندن خطاب به لرد پالمرسون نوشته شده پرده برداشت. متن این نامه بدین شرح است: نامه شماره ۷۲، ۲۱ ژوئن ۱۸۵۰. به جناب لرد پالمرسون: برحسب تعلیمات جناب لرد، اینجانب افتخار دارم شرحی درباره سبک جدید باب ارسال دارم... در یک جمله: این ساده ترین مذاهب است که اصول آن در ماتریالیسم کمونیسم و لاقیدی مطلق نسبت به خیر و شر خلاصه میشود. ملا ابراهیم ناتان رهبر یک شبکه فعال اطلاعاتی انگلیس نیز که یکی از رهبران یهودیان مسلمان شده مشهد بود در سال آغازین ادعای بابیت نزد علی محمد شیرازی آمد و بخش وسیعی از تبلغات فرقه او را به عهده گرفت. وی ارتباط نزدیکی نیز با تجارتخانه ساسون که شیرازی در آن کار میکرده داشت. وضعیت در شهرهای دیگر مانند تهران، اصفهان، همدان نیز بدینسان بود و یهودیان با حمایت از باب این فرقه را تبلیغ و در برخی از شهرها دسته دسته به صورت ظاهری به آنان می گرویدند.

علی محمد باب که استقبال اطرافیان از تفکراتش را تا این اندازه جدی و پرشور نمیدید هیجان زده شده و پس از مدتی ادعای «ذکریت» ( بالاترین مراحل سلوک) و «مهدویت» کرد. وی به این سطح از انحراف نیز بسنده نکرد و با تشویق اطرافیان ادعای «رسالت» کرد و مدّعیِ نزول کتاب جدید و دین نو شد. علی محمد باب در این زمینه ادعا کرد: در هر زمان، خداوند جلّ و عزّ، کتاب و حجّتی از برای خلق مقدّر فرموده و میفرماید.

 در سنه‏ ی هزار و دویست و هفتاد از بعثت رسول اللّه صلی الله علیه وآله کتاب بیان و حجّت را ذات حروف سبع ( علی محمّد که دارای هفت حرف است ) قرار داد. این ادعای باب با واکنش سریع و سخت علمای شیعه مواجه شد. بدین ترتیب که او را به مناظره و دفاع از عقایدش خواندند و البته وی از این کار قاصر بود. چنانچه در تاریخ آمده است باب حتی در نوشتن کلمات فارسی نیز غلط بسیار داشت و سواد کم او باعث شد خیلی زود از سوی علمای تشیع مغلوب شود.

پس از مدتی به دستور حاکم فارس وی دستگیر و توبه نامه نوشت. به طوریکه برخی نقل میکنند در بالای منبری در شیراز بلند فریاد زد: لعنت خدا بر کسی که مرا وکیل امام غایب بداند. لعنت خدا بر کسی که مرا باب امام بداند. پس از آن، شش ماه در خانه‏ی پدری خود، تحت نظر بود و از آنجا به اصفهان و سپس به قلعه‏ ای در ماکو تبعید شد. در ماکو شاگردان و پیروان او به دیدارش میآمدند و او را برای تبلیغ تفکراتش تشویق میکردند. وی نیز که اشتیاق پیروان را میدید در زندان اعلام کرد که به او وحی رسیده است. شاه قاجار او را به ارومیه و سپس تبریز تبعید کرد تا ارتباطش با شاگردانش قطع شود. در آنجا علی محمد باب در مجلسی حاضر شد تا از عقاید خود در مقابل علمای شیعه دفاع کند. وی در این جلسه به جز ادعای مهدویت ادعای باب خداوند را نیز مطرح کرد و از پاسخ به علما نیز عاجز ماند. پس از این جلسه به دستور حاکم شهر او را چوب زدند. او نیز از دعاوی خود تبری جست و توبه نامه ای خطاب به شاه ارسال کرد.

متن توبه نامه که نسخه‏ی اصلی آن در کتابخانه مجلس شورای اسلامی ایران نگهداری میشود، به شرح زیر است:

فداک روحی. الحمد للّه کما هو أهله و مستحقّه که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر کافّه‏ی عباد خود شامل گردانیده. فحمداً له ثمَّ حمداً که مثل آن حضرت را ینبوع رأفت و رحمت خود فرموده که به ظهور عطوفت‏اش عفو از بندگان و ستر بر مجرمان و ترحّم به داعیان [یاغیان ] فرموده. أُشهِدُاللّهَ و مَنْ عِنده که این بنده‏ی ضعیف را قصدی نیست که خلاف رضای خداوند عالم و اهل ولایت او باشد. اگرچه بنفسه، وجودم ذَنبِ صِرف است، ولی چون قلب‏ام، موقن به توحید خداوند، جلّ ذِکرُه، و به نبوّت رسول او و ولایت اهل ولایت او است، و لسان‏ام، مقرّ بر کلّ ما نزل من عندالله است، امید رحمت او را دارم و مطلقاً، خلاف رضای حق را نخواسته‏ام و اگر کلماتی که خلاف رضای او بود، از قلم جاری شده، غرض‏ام عصیان نبوده و در هر حال، مستغفر و تائب‏ام حضرت او را.

و این بنده را مطلق علمی نیست که منوط به ادّعایی باشد و أستغفراللّهَ ربّی وأتوب الیه من أن یُنسَب إلَیّ أمرٌ. و بعضی مناجات و کلمات که از لسان جاری شده، دلیل بر هیچ امری نیست و مدّعی نیابت خاصّه حضرت حجةالله‏ علیه السلام را محض ادّعا مبطل [میدانم ] و این بنده را چنین ادّعایی نبوده و نه ادّعای دیگر. مستدعی از الطاف حضرت شاهنشاهی و آن حضرت، چنان است که این دعاگو را به الطاف و عنایات سلطانی و رأفت و رحمت خود، سرفراز فرمایند. والسّلام 
اما این بار نیز مانند دفعه قبل توبه او صوری بود و پس از مدتی دوباره به تحریک اطرافیان دعاوی خود را تکرار کرد. طرفداران علی محمد باب نیز برای اعتراض به حبس او در شهرهای تهران، زنجان و مازندران دست به آشوب زدند. در تهران گروهی از بابیّان به رهبری علی ترشیزی تصمیم به ترور ناصرالدین شاه و امیرکبیر و امام جمعه‏ی تهران گرفتند. امّا نقشه‏ی آنان کشف شد و سی و هشت تَن از سران بابیّان، دستگیر و هفت تن از آنان کشته شدند. پس از بالاگرفتن فتنه وشورشها امیر کبیر تصمیم گرفت باب را اعدام نماید. به همین دلیل این مطلب را به گوش علما رساند و برخی از آنان نیز فتوا به اعدام علی محمد شیرازی دادند.

بدین ترتیب علی محمد شیرازی ملقب به باب به همراه تنی چند از پیروانش در بیست و هفتم شعبان1266هجری در تبریز تیرباران شد.

با اعدام باب، همه‏ ی قضایای این فرقه به پایان نرسید، بلکه عدّه‏ ای از طرفداران، باز به تبلیغ این مرام ادامه دادند تا آنکه سرانجام کارشان با ادّعای واهی شخص دیگری به نام حسین علی نوری گره خورد و مسلک «بهاییت» با حمایت یهودیان و پشتیبانی انگلیس پی ریزی شد. تجربه تاریخ نشان میدهد که افراد ضعیف النفس و کم اطلاع از مبانی دینی خصوصا در امر مهدویت که با جریان اصیل روحانیت شیعی نیز در ارتباط نیستند بستری مناسب برای انحرافند و دشمن بهترین استفاده را از ایشان خواهد کرد که این هشداری جدی برای خواص جامعه است.

کلام را با سخنی حکیمانه از رهبر معظم انقلاب در دیدار با کارشناسان مهدویت به پایان می بریم:

از جمله‌ى چیزهائى که میتواند یک خطر بزرگ باشد، کارهاى عامیانه و جاهلانه و دور از معرفت و غیر متکى به سند و مدرک در مسئله‌ى مربوط به امام زمان (عجّل‌اللَّه تعالى فرجه الشّریف) ارواحنافداه است، که همین زمینه را براى مدعیان دروغین فراهم میکند. کارهاى غیرعالمانه، غیرمستند، غیر متکى به منابع و مدارک معتبر، صرف تخیلات و توهمات؛ اینجور کارى مردم را از حالت انتظار حقیقى دور میکند، زمینه را براى مدعیان دروغگو و دجال فراهم میکند؛ از این بایستى بشدت پرهیز کرد. در طول تاریخ مدعیانى بودند؛ بعضى از مدعیان هم همین چیزى که حالا اشاره کردند، یک علامتى را بر خودشان یا بر یک کسى تطبیق کردند؛ همه‌ى اینها غلط است. لذا از کارِ عوامانه، از تسلیم شدن در مقابل شایعات عامیانه بایستى بشدت پرهیز کرد. کارِ عالمانه، قوى، متکى به مدرک و سند، که البته کار اهل فنِ این کار است، این هم کار هر کسى نیست، باید اهل فن باشد، اهل حدیث باشد، اهل رجال باشد، سند را بشناسد، اهل تفکر فلسفى باشد؛ بداند، حقایقى را بشناسد، آن وقت میتواند در این زمینه وارد میدان شود و کار تحقیقاتى انجام دهد.

«خبرگزاری دانشجو» - سمیه سیوانی نژاد