روزی که احضار میشوم...

هول و هراس مردم، عجیب بود! برخی دستهای خود را روی دهانشان گذارده بودند، ولی سردشان نبود و برخی به گزیدن انگشت خود مشغول! و در حالی که از انگشتانشان خون جاری بود، احساس درد نمیکردند؛ این را از راه رفتن تند و ابروان گره کرده شان فهمیدم. یکی مانند مستان، قهقهه میزد(1) و یکی سرش را در میان زانوانش، مخفی کرده بود، به امید اینکه نفهمند و احضارش نکنند! همه ی مردم احضار میشدند و گروههای متفاوت و متعددی صحرای محشر را پر کرده بود؛ وجه تمایز هر دسته، امام آن دسته بود.

قیامت

گرگی را در میان جمعی دیدم که حیوانات مختلفی دور او حلقه زده، به سرزنش او و همدیگر مشغول بودند و او نیز مرتب به آنها میگفت از شما بدم می آید.(2) با خودم گفتم: مگر حشر انسانها با حیوانات متفاوت نیست؟! از کنار آنها نیز، عبور کردم. به گروهی رسیدم که بُتی را در میان خود گذارده و مدام به سر خود میزدند. گویی عزادارند! اما عزادار از دست دادن چه کسی؟! گوش خود را تیز کردم و صدای مبهمی را از میان تمام ناله ها شنیدم که میگفت: چرا خودم را به تو فروختم؟! پاشو کاری کن! چرا جواب نذرها و وقتهایی را که برای تو، گذاشته ام، نمیدهی؟! واقعاً تو فقط سنگی؟! خاک بر سر من!

مشغولیت هر گروه به خود، مانع از این میشد که به دیگران توجهی کنند. از کنار آنها نیز گذشتم، عطر دلاویزی به مشامم خورد؛ خود را به سرعت به مکان آن بو، رساندم. رایحه ی گروهی شاداب و نورانی که همه در قالب انسان و با کمال متانت و وقار، دور بزرگواری حلقه زده بودند. زیبایی و تمیزی آنها، مانع از ورود من به گروه آنها شد؛ زیرا خجالت میکشیدم که با این چهره ی مضطرب و سیاه، به جمعشان وارد شوم. چند قدم آن طرف تر ایستادم و نگاهشان کردم؛ وقتیکه امامشان سخن میگفت، تمام قد گوش و محو صدای او میشدند و وقتی که از سخن می ایستاد با یکدیگر خوش و بش میکردند.

چرا همیشه مردم منتظر خارق عادت هستند؟! و وقتی کسی کارهای حشرات را انجام میدهد و از روی آب رد میشود، مریدش میشوند؛ ولی وقتی با افرادی آشنا میشوند که تمام نیت، گفتار و کردارش پاک است و بیگناه، متعجب نشده و خود را به او نزدیک نمیکنند؟  شنیدم یکی از آنها، به دیگری گفت: یادت هست یک روز در مورد این روز زیبا، با همدیگر صحبت میکردیم؛ در مورد فرمایش امام صادق علیه السلام؟! همان حدیثی که فرمود: «آیا حمد و سپاس خدا را بجا نمى آورید؟ هنگامى که روز قیامت میشود خداوند هر گروهى را با کسى که ولایت او را پذیرفته میخواند، ما را همراه پیامبر صلی الله علیه و آله و شما را همراه ما. فکر میکنید در این حال شما را به کجا میبرند، به خداوند کعبه به سوى بهشت» و این جمله را سه بار تکرار فرمود.(3) یادت هست بعد از مرور این حدیث، گفتی چه قدر مشتاق دیدن اهلبیت علیهم السلام و دیدن این وعده ی الهی هستم؟! و دوست متبسّم او، پاسخ داد: بله، یادم هست. من اینجا را در خواب دیده بودم و چهره ی مولا را خوب میشناسم.  

نمی دانم چند ساعت بود که مشغول نظاره ی محبت این گروه، با یکدیگر بودم؟! در حالیکه سعی میکردم آن عطر را در مشام خود، ذخیره کنم به آرامی گذشتم و مدام به پشت سر خود نظر افکنده و به آنها مینگریستم. گویی چشمانم نیز به پر شدن از آنها نیازمند بود. در تمام این مدت آیه ای از جلوی دیدگانم رد میشد: «یَوْمَ نَدْعُواْ کُلَّ أُنَاسِ بِإِمَامِهِم...»(4): (ای رسول! به یاد آر!) روزى را که هر قومى را با امامشان احضار میکنیم.

از خودم پرسیدم: آیا این پیشوایان آخرتی مردم، در دنیا نیز همراه آنها بوده اند؟! و خودم پاسخ دادم: مطمئناً در دنیا نیز آنها را قبول داشته اند وگرنه این احضار، معنایی نداشت؟! و تصاویر امامان متعدد دنیایی، از جلوی چشمانم گذشت. تصویر شبی که خانه ی آقا هوشنگ میهمان بودیم و آنها از کسی به نام آقا بهروز، صحبت میکردند که با رشوه، کارهای مالی فامیل را رفع و رجوع میکرد و به پرونده ها رسیدگی؛ آنقدر محو دستورات او شده بودند و تمام شیوه ها را بلد، که گویی دستور او، آسمانی است. یادم هست که حتی وقت شام، آنقدر از او صحبت کردند که شامشان یخ کرد و در بشقاب ماند. تواضع پرستشانه ی آنها در مقابل آقا بهروز، عجیب بود! آیا واقعاً امام آنها، در قیامت نیز همراه آنها هست؟! و به کمک آنها میآید؟

همینطور که سعی میکردم چشمهایم را از زمین برندارم، مبادا که باز با صحنه ی وحشتناکی چون دندان گرفتن دستهای خود، برخورد کنم.(5)  ناخودآگاه سرم را بالا آوردم و چهره ی آفتاب سوخته و روستایی مردی ساده، مرا یاد آن روز انداخت. روزی که مردی بادیه نشین از رسول رحمت صلی الله علیه و آله پرسید:

- قیامت کی برپا می شود؟

- برای آن روز چه توشه ای فراهم ساخته ای؟

- به خدا قسم! من برای آنروز عمل فراوانی ندارم؛ ولی واقعاً خدا و رسول صلی الله علیه و آله را دوست دارم!

- «المرء مع من احبَّ»(6): انسان با کسی است که دوستش دارد.

 هر گروهی از مردم در قیامت با امام خود احضار می شوند؛ گروهی با امام نار که چهره ی برزخی او حیوان است و گروهی با بتی که می پرستیدند و گروهی با امام حقی که اطاعتش می کردند. همراهی مردم با امام خود در آخرت، از دنیا آغاز شده و از قبل احضار در آخرت، امام ما و مورد پیروی ما خواهد بود. آری؛ اینان در دنیا نیز همراه امامی بودند که دوستش داشتند، زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله  نفرمود در آخرت با ما هستی؛ بلکه همراهی با آنکه دوستش داریم را هم دنیایی دانست و هم آخرتی. دل مردم را با دروغهای خود بردند، همانهایی که خود را توانا و قدرتمند جلوه دادند؛ اما مسأله ای ذهنم را به شدت مشغول کرده بود؛ اینکه چگونه میشود به دل نیرنگ زد؟ چگونه مردم، این امامان پوشالی و بادشده ی بادکنکی را به امامانی که هیچگاه مزدی از آنها نخواسته اند، ترجیح داده اند؟ با آنکه بارها قدرت و علم الهی شان را، تجربه کرده بودند. آیا به راستی فرق بین کسی که تو را برای نفع شخصی نمیخواهد، با کسی که از تمام ابزار و امکانات استفاده میکند که خود را تبلیغ کند، روشن نیست؟ چرا همیشه مردم منتظر خارق عادت هستند؟! و وقتی کسی کارهای حشرات را انجام میدهد و از روی آب رد میشود، مریدش میشوند؛ ولی وقتی با افرادی آشنا میشوند که تمام نیت، گفتار و کردارش پاک است و بیگناه، متعجب نشده و خود را به او نزدیک نمیکنند؟ زیرا همیشه این امامان دروغین، عقل مردم را پوک و آنها را ذلیل میکنند و سپس مردم را به اطاعت میخوانند.(7)

کاش همه ی ما، گاهی به وجودمان نظری میکردیم و به دنبال امامی که خودمان را با خودمان آشنا کند میگشتیم؟! دنبال مولای غریبی که چون اجازه ی خودنمایی فیزیکی برای همه ی انسانها را ندارد؛ از یاد برخی رفته است و جای او را آنهایی گرفته اند که با ظاهرسازی و بادکردن خود و خواندن فکر مردم، چشمها را خیره کرده، مرید یافتند و مراد شدند و در مقابل مهدی صاحب الزمان عجّل الله تعالی فرجه الشّریف روحی فداه به صف آرایی مشغول اند!

اما ما باور داریم که روزی کفهای روی آب به کناری میرود و حق با تمام زیبایی جلوه میکند و باد این بادکنکها خالی میشود و دنیای رنگارنگ امروز، به دنیایی سبز بدل خواهد شد.

به امید آن روز!

پی نوشت ها:

1  - روزى که... مردمان به نظرت مست آیند، ولى مست نیستند؛ بلکه سختى عذاب خدا ایشان را بیخود کرده است. ر.ک: الحج، 2.

2  - ر.ک: البقره، 166.

3  - محمد بن فضل طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مترجمان، تهران: فراهانی، 1360 ه. ش، ج 14، ص 180.

4  - الاسراء، 71؛ این آیه مبارکه که یکی از آیات مهدوی است به این مسأله اشاره می نماید که هر گروهی از مردم در قیامت با امام خود احضار می شوند؛ گروهی با امام نار که چهره ی برزخی او حیوان است و گروهی با بتی که می پرستیدند و گروهی با امام حقی که اطاعتش میکردند. همراهی مردم با امام خود در آخرت، از دنیا آغاز شده و قبل احضار در آخرت، دوست داشتنی ما، امام ما و مورد پیروی ما خواهد بود.

5  - «وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلاً»: الفرقان، 27.

6  - میرزا حسین نوری، مستدرک الوسایل، ج 9، ص8.

7 - و فرعون ...گفت: اى مردم آیا ملک مصر از من نیست و این نهرها از دامنه قصرم نمیگذرد؟ آیا (عظمت و حشمت من و فقر و تهیدستى موسى را) نمى بینید؟... پس به این وسیله قومش را سبک مغز شمرد در نتیجه اطاعتش کردند...: ر.ک: 51-54، الزخرف.