شادی و غم منتظران امام زمان(عج) روحی فداه

امام صادق(ع) شادی را در وفاداری، رعایت حقوق و ایستادگی در برابر سختیها معرفی کرده بودند. مثالهای فراوانی را در زندگی روزمره خودمان میتوانیم ببینیم. علّت شادی فردی که برای آخرت خود قدم برمیدارد، همانند کسی است که برای آینده دارد پس انداز میکند و برای همین خود به خود، از آینده نگرانی نخواهد داشت. انسانی که اسلام میسازد، بزرگتر از دنیاست و به همین علّت، حوادث دنیا نمیتواند روی او اثرگذار باشد و به عکس بقیه، اوست که دنیا را تحقیر میکند.

اشاره : شادی و غم از موضوعاتی هستند که همیشه سؤال برانگیز بوده و درباره حدّ اعتدال آن، افراد معمولاً به نتیجه مطلوبشان نمیرسند.

در زبان فارسی، برای بیان احساسات از واژه‌های عربی، بیش از واژه‌های فارسی استفاده میشود. در عربی حدود60 واژه برای انواع کششها و محبّتها داریم. درباره غم و حزن هم همینطور است؛ هرچند ما در فارسی، معمولاً به ظرافتها و تفاوتهای این واژگان دقّت نمیکنیم و همه اینها را به یک معنا به کار میبریم.

غم، مثل حالت غمام و ابرآلودگی است و تا بارانی پیش نیاید، برطرف نمیشود؛ امّا حزن عبارتی مطلق و حالتی است که استمرار داشته باشد. حالات مختلف ناراحتی ناشی از نداشتن چیزی است که انسان به آنها نیاز دارد. البتّه بعضی وقتها این حزن علّت خاصّی ندارد. حالت شادی برای انسان پس از رسیدن به یکی از چیزهای مطلوب و مورد علاقه‌اش به دست میآید. این از دست دادن یا به دست آوردن ممکن است درباره خود فرد اتّفاق بیفتد یا درباره کسی که برای او عزیز است. آیا شادی و غم قابل دسته‌بندی است یا همه آنها را باید از یک جنس بدانیم؟

اینطور نیست که همه شادیها و غمها از یک جنس باشند. برخی از آنها خوب و سازنده و برخی هم بد و مخرّب هستند. جالب است  بدانید غمهایی که سازنده باشند، تولید شادی هم میکنند. غمهای منفی هم در مقابل، مانع پیشرفت فرد و رسیدن به کمال و هدف واقعی او میشوند. روایات ما را از غمهای منفی، همانند گناه حذر داده‌اند. امام علی(ع) فرمودند: «الْهَمُّ نِصْفُ الْهَرَم»‏. منظور از همّ، حالتی است که همّت فرد معطوف به مسئله‌ای میشود. امام(ع) در این روایت میفرمایند: «نصف پیری، ناشی از همّ است.» یا: «الْهَمُّ یُذِیبُ الْجَسَد؛ همّ بدن را ذوب (لاغر) می‌کند.» همچنین حضرت مسیح(ع) فرمود: کسی که همّش زیاد باشد، بیماریش هم زیاد خواهد شد.

در حکمت اسلامی، بدن را شأن نازل نفس میدانند. ظرفی است که بدن میتواند در آن، جای بگیرد. به همین علّت، اتّحاد عجیبی میان این دو وجود دارد و با بیماری یکی، دیگری هم مریض میشود. برای درمان برخی از بیماریهای روان‌تنی، افراد به روانپزشک مراجعه میکنند؛ در صورتی که منشأ جسمی‌دارد. مثلاً وقتی بدن با فقر آهن مواجه باشد، بی‌حوصله است و خیلی زود عصبانی و کلافه میشود. اگر کم خونی‌اش را درمان و فقر آهن بدنش را برطرف کند، این حالات بد هم از او مرتفع میشود. حال اگر به جای این سبک درمان، سراغ درمانهای روا‌نشناسانه و داروهای روانپزشکان برود، طبیعتاً اوضاعش بدتر میشود و بیماریش هم شدّت مییابد. امام صادق(ع) در تعبیر دقیقی فرمودند: «أَحْزَانُ أَسْقَامُ الْقُلُوبِ کَمَا أَنَّ أَمْرَاضَ أَسْقَامُ الْابدَان‏؛ حزنها قلبها را بیمار میکند، همانطور که بیماریها بدن را.»

با این نگاه، غم یک امر طبیعی نیست. همانطور که طبیعی نیست یک بدن درد داشته باشد، غم هم نشان‌دهنده یک حالت غیر عادی روح است.

• شادی در اسلام چه جایگاهی دارد؟

در ادبیات دینی ما، دو خصوصیّت یک مؤمن، شادی و آرامش است و هر قدر ایمان یک نفر بیشتر بشود، این دو روحیه هم تقویت میشود. اساساً اسلام از شادی خوب و کمال آفرین استقبال میکند؛ زیرا هیچ چیزی مثل شادی به انسان، برای رسیدن به هدف خلقتش، کمک نمیکند. در مقابل، ما را از غم‌پذیری به شدّت نهی کرده‌اند. مثلاً از رسول الله(ص) روایت شده است که: «تَعَوَّذُوا بِاللَّهِ مِنْ حُبِّ الْحُزْن‏؛ به خدا پناه ببرید از اینکه حزن را دوست داشته باشید. وقتی کسی وسواس را دوست داشته باشد، هیچ درمانی روی او اثر نمیکند. غم هم همینطور است و برخی شادی را دوست ندارند و به هر حال دنبال غمگین کردن خودشان هستند. به تعبیر «قرآن»، غم از علائم حمله‌های شیطان به انسان است.

شیطان تولید فکر و نجوا میکند برای اینکه مؤمنان را محزون کند. یعنی شیطان نتیجه تولید غم را میداند و مطمئن است که انسان در حال محزون بودن، چقدر آسیب‌پذیر میشود؛ دست و دلش به کار نمیرود؛ سرعتش کند میشود؛ امیدها و توان و انگیزه‌ها از بین میرود و بیماریهای جسمی را هم به دنبال میآورد. با این نگاه ما باید مواظب باشیم در چنبره غم نیفتیم. در جای دیگری قرآن میفرماید: «علاوه بر خود شیطان، بعضی آدمها هستند که در دیگران تولید غم میکنند و باید مواظب آنها هم باشیم.»

• چه چیزهایی می‌توانند در افراد، غم مذموم به وجود بیاورند؟

مهمترین عامل تولید‌کننده غم ناپسند، با اوصافی که گفتیم، دنیاگرایی است. امام صادق(ع) فرمودند: «الرَّغْبَةُ فِی الدُّنْیَا تُورِثُ الْغَمَّ وَ الْحَزَنَ وَ الزُّهْدُ فِی الدُّنْیَا رَاحَةُ الْقَلْبِ وَ الْبَدَن‏؛ رغبت به دنیا غم و اندوه بجا میگذارد و زهد در دنیا، راحتی قلب و بدن را بدنبال دارد.» امام(ع) در اینجا غم و حزن را کنار هم آورده‌اند. رغبت به دنیا، در دل ما غم بوجود میآورد. شئون انسان، پنج دسته و رتبه است: جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلانی و فوق عقلانی. هر کدام از این شأنها، نیازها و محبوبهایی دارند. در بخش جمادی، به امور محسوس، مثل پول، لباس و اتومبیل و خانه و... خیلی علاقه پیدا میکند. در بخش گیاهی، میل انسان به نیازهای گیاهی مثل بدن، هیکل، شکل بدن و قیافه، قدرت و ضعف بدن است. در بخش حیوانی هم کمالات در اموری است، مثل ازدواج، گرایش به جنس مخالف، فرزند، همسر، ریاست، شهرت، مقام و دیگر مواردی که در زندگی حیوانی وجود دارد. در بخش عقلانی، محبوبهای انسان از جنس اطّلاعات هستند. انسان شیفته اطّلاعات و قوانین میشود. در بخش فوق عقلانی طالب کمال مطلق، بی‌نهایت و الله می‌شود. گزاره «لااله الاالله» در دین، ناظر به همین بخش است.

در سه بخش اوّل، حیوان هستیم. در بخش سوم با فرشته‌ها همسان میشویم و در بخش پنجم عاشق الله. غمهای مثبت، اثر خود را در بخش عقلانی و فوق عقلانی نشان میدهد؛ مثلاً فرد از این غمگین باشد که چرا مطلبی را نفهمیده است و بدنبال این باشد که آن را بفهمد. البتّه بشرط اینکه بخش عقلانی در استخدام بخش فوق عقلانی باشد؛ یعنی برای اینکه به خدا برسد، دنبال این اطّلاعات باشد و در غیر این صورت، بخش عقلانی، بخشی خنثی است و میتواند در استخدام هرکدام از بخشهای چهارگانه دیگر قرار بگیرد. سختیهایی که سر راه اولیای خدا قرار میگیرد و برای فهم دین است، به همین علّت قشنگی پیدا میکنند.

غمهایی که یک نفر برای انسان شدن و رسیدن به کمالات بی‌نهایت و رشد جاودانه‌اش متحمّل میشود، در نهایت، شادی‌آفرین است. شما نگاه کنید وقتی برای امام حسین(ع) کسی گریه میکند، در درونش شاد است. همینطور است وقتی افراد در حرمهای اهلبیت(ع) گریه میکنند.

با این دسته‌بندی، غمهای بد هم به غمهایی گفته میشود که متعلّقاتش یکی از بخشهای سه‌گانه جمادی، گیاهی و حیوانی باشد؛ چون ما را از کمالهایی که باید دنبالش باشیم، باز میدارد. این حزنها فرد را دچار انقباض و غمزدگی میکنند. قیمت هر انسانی، بستگی به نوع شادیها و غمهایش دارد؛ علاقه‌ها و انقباضهای دلش. با این غمها و شادیها میتوانیم بفهمیم قیمت ما چقدر است و در کدام شأن خود زندگی میکنیم. ما هر چقدر سطح رغبتمان عقلانی و فوق عقلانی شود، انبساط و شادی در ما بیشتر میشود. آسیبها و فقدانهای بخش گیاهی و حیوانی، ما را ناراحت و اذیّت نمیکند. کسی که اسیر دنیا میشود، درگیر این فقدانها میشود و هرچقدر هم داشته باشد، باز بیشتر میخواهد و دلش آرام نمیشود.

• در کنار بحث شادی، ظاهراً باید اشاره‌ای هم به عوامل دستیابی به آرامش داشته باشیم.

در نگاه اسلامی، زمانی یک فرد آرامش واقعی پیدا میکند که دل و قلبش با بینهایت، ارتباط برقرار کند. کمالات دنیا چون محدود هستند، فرد را راضی نمیکنند و به همین دلیل، قرآن میفرماید: «أَلا بِذِکْرِاللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب‏؛ آگاه باشید که قلبها با یاد خداوند آرام میگیرد.» همچنین پیامبرخدا(ص) فرمودند: «مَنْ نَظَرَ إِلَى مَا فِی أَیْدِی النَّاسِ طَالَ حُزْنُهُ وَ دَامَ أَسَفُه‏؛ هرکس چشمش به دنبال داراییهای مردم باشد، حزنش ادامه پیدا میکند و تأسّف خوردنش ادامه مییابد.» همچنین در روایتی دیگر فرمودند: چه بسا شهوتی کوتاه مدّت، حزنی طولانی مدّت، به دنبال بیاورد. و در روایتی دیگر به تعبیر امام علی(ع)، جزع کردن و بیتابی، امل و امید را قطع میکند، توانایی و کارایی را هم کم میکند و در نتیجه غمزدگی به بار میآورد.

• چرا این مطالبی که در روایات، درباره شادی و غم بیان شده است، ما در سبک زندگی عموم مردم مشاهده نمی‌کنیم؟

هرچند حدود 35 سال از انقلاب گذشته است؛ ولی هنوز خیلی از معارف اصیل اسلامی برای مردم گفته نشده است و افراد و مراکزی که باید این مطالب را به دست مردم برسانند، به بیان سطحی معارف اکتفا کرده‌اند. تازه روش ما برای انتقال معارف هم غلط است. در این سی و پنج ساله، ما بیش از هر زمان دیگری، به مردم از طریق تلویزیون، معابر، آموزش و پرورش و آموزش عالی، منبرها و ... دین تزریق کرده‌ایم؛ ولی آثار دینداری در میان مردم کم دیده میشود. شادی و آرامش مردم بیشتر نشده و در عین حال، جرم، رشوه، دزدی، طلاق و... آمار تکاندهنده‌ای دارد. حرف دینی زیاد زده شده؛ ولی به دلیل آنکه با روش درستی نبوده، اثرگذاریش کم بوده است.

در روش اصیل دینی، بیشتر از آنکه مردم با گزاره‌های دینی آشنا شوند، خودشان را باید بشناسند. انسانها به اندازه ارزشی که برای خودشان قائل باشند و میزان آینده‌ای را که برای خود در نظر میگیرند، به برنامه‌ریزی و طرح ریزی برای خود اقدام میکنند. خیلی فرق دارد این آینده، الآن باشد یا مرگ یا قیامت. حتّی انبیا هم با ذکر قیامت پاکسازی شده‌اند (إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْرَى الدَّار). ما در تعریف غلطی که از طریق مراکز علمی و  دانشگاهها به مردم ارائه میکنیم، یک فرد با تفکیک جنسیّتی از تولّد تا مرگ را برای او مهم جلوه میدهیم و تمام گزاره‌های دینی را هم در این‌باره به طور غلط محدود کرده‌ایم و به مخاطبان ارائه میکنیم.

به تعبیر امام علی(ع): «کسی که نسبت به شناخت خودش جهل داشته باشد، هیچ چیز دیگری را نمیتواند بشناسد. (لَاتَجْهَلْ نَفْسَکَ فَإِنَّ الْجَاهِلَ بِمَعْرِفَةِ نَفْسِهِ جَاهِلٌ بِکُلِّ شَیْ‏ء).» اصلاً به موضوع معرفت نفس در هیچ مقطع تحصیلی ما پرداخته نمیشود. در این سی سالی که من در حوزه علمیّه حضور دارم، آنجا هم هیچ جا درس و مطلبی نیست که در آن گفته شود چطور با خودشناسی میتوان به خداشناسی، نبوّت و امامت رسید.

در اسلام، توقّع این است که ما نسبت به این مفاهیم، به شهود برسیم و بگوییم: «اشهد ان لااله الاالله یا اشهد ان محمّداً رسول الله»؛ یعنی «من می‌بینم...». تا شهود باطنی نباشد، نمیشود شهادت داد. این اتّفاق هم با نفس میافتد. نفس بزرگترین مظهر خداست. ما این را رها کرده‌ایم و سراغ مظاهر کوچکتر رفته‌ایم. این مظاهر کوچکتر را هم نمیگوییم با ما چه نسبتی دارند. این دین، دین قدرتمندی نیست و به راحتی میتوان آن را کنار گذاشت. دینی که ما به او ارائه کرده‌ایم، فقط مجموعه‌ای از اطّلاعات است و دین را به او معرفی کرده‌ایم؛ نه خودش را! انسان ذاتاً اگر بفهمد چیزی با او نسبت دارد و برایش سودمند است، آنرا کنار نمیگذارد. آموزه‌های دینی با فرد نسبتی پیدا نمیکند که با آن ارتباط پیدا کند. مثلاً چند نفر را سراغ دارید که با گفتن لااله الاالله، الله را اله، معشوق و دلبر خودشان بدانند؟ همین طور اهلبیت(ع) را اصل و ریشه خودشان بدانند؟ از آنجا که ما داریم دین را به یک من حیوانی یاد میدهیم، این مفاهیم جایگاه خود را پیدا نمیکنند. به بیان دیگر ما داریم حیوانات متدیّن تربیت میکنیم نه انسانهای متدیّن. برای همین است که دین در بخش حیوانی و نهایتاً عقلانی ما وارد میشود و از آنجا که جای اصلی غم و شادی در دل است، جای میگیرد.

ما عامل تولید‌کننده شادی در قلب نداریم؛ به عکس، عوامل تولید‌کننده غم در سه بخش دیگر، در ما وجود دارد و به همین علّت است که سطح غصّه‌های ما بالا میرود و سطح شادیهای ما نه. برای مسائل غیر از شادی هم، همینطور است. برای مثال ببینید یک نفر متدیّن که 40-50 سال است نماز میخواند، وقتی در سفر، نماز چهار رکعتیش میشود دورکعت، خوشحال میشود. یعنی وی با حقیقت ذکر و یاد الله انس نگرفته است. به همین فرد وقتی هم بگویید سر سفره کباب کمتری بخور و به بغل دستیهایت بده، ناراحت میشود. در واقع، او نماز را غذای روحش نمیداند و از کم شدنش ناراحت نمی‌شود. این در حالیست که روایات ما تأکید میکنند که مؤمن در مسجد، مانند ماهی در آب است. جالب اینکه ما وقتی به حرم امام رضا(ع) میرویم، برای بیرون آمدن مثلاٌ یک ساعته قرار میگذاریم؛ امّا وقتی به بازار میرویم، دیگر زمان محدود به یک ساعت نمیشود. شما در چه منطقی میتوانید عبارت حضرت زینب(س) را توجیه کنید که فرمودند: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلاً»، جز منطق توجّه به من، مستمر، تا قیامت. با این منطق است که هدیه کردن همه محبوبها به کمال مطلق، شیرین میشود و به همین منوال است که شادی امام حسین(ع) در عصر عاشورا، است که هرچه به زمان شهادت نزدیکتر میشدند، شادیشان بیشتر میشد.

• با این تعابیر، شادی در مراتب غیر فوق عقلانی را نباید پسندیده و خوب بدانیم؟

گفتیم شادی، یعنی حالتی که از ایجاد یک مطلوب در خود یا دیگران، برایمان بوجود میآید. همانطور که غم پنج دسته بود، شادی هم در پنج رتبه قابل مشاهده است. بعضی شادیها حیوانی هستند؛ مثل ازدواج و ریاست و مقام و شهرت و برخی شادیها عقلی هستند و از فهم و کشف یک مطلب، افراد خوشحال میشوند. شادیهای فوق عقلانی از ارتباط با غیب و حق تعالی در ما ایجاد میشود. عوامل شادیساز هم بر اساس آن، به پنج دسته تقسیم میشوند. البتّه این را هم متذکّر بشوم که از این صحبت و دسته‌بندی ما نباید تحقیر دسته‌های غیر فوق عقلانی برداشت شود. آنها هم سر جای خودشان و به اندازه خودشان ارزشمند هستند و حتّی بخش قابل توجّهی از پاداشهای بهشتی نیز در این فضا توصیف شده‌اند. تنها شرط قابل توجّه درباره آنها اینست که در خدمت بخش فوق عقلانی باشند. با رعایت این شرط، همه اعمال و شادیهای در این راستا، تبدیل به عبادت میشود. اگر هم رعایت نشود، هم فرد را دچار غفلت میکند هم او را از هدف اصلیش دور میکند. دلایل برخورد متفاوت روایات با مقوله‌های طنز، خنده و شادی هم به همین سبب است.

اگر توجّه کرده باشید، اوج شادی مؤمنانه را ما در جبهه‌های جنگ خودمان دیده‌ایم. شاید در هیچ دوره‌ای، مثل هشت سال دفاع مقدّس تولید لطیفه نشده باشد. آن هم لطیفه‌هایی که قساوت قلب نمی‌آورد و نورانیّت شما را از بین نمیبرد. رزمنده‌های ما حتّی از دردناکترین حالات و شرایطشان طنزهای شادکننده و جالبی ساخته‌اند. وقتی بخش فوق عقلانی ما فعّال باشد، همانند عدد یک عمل میکند. کنار صفر، بخشهای دیگر عمل میکند و به آنها ارزش میدهد. وقتی این بخش فعّال نباشد، بقیّه بخشها در خوش‌بینانه‌ترین حالت همانند صفر عمل میکنند. هفته قبل، دو نفر از بازیگرهای موفّق فیلمهای «هالیوود» خودکشی کردند. جالب است بدانید تمام فیلمهای یکی از این دو، درباره امید دادن و شادی بخشی به مخاطبان بود. نفر دوم هم فیلمهای کمدی زیادی بازی کرده و میلیونها نفر را خندانده است. هردو به علّت افسردگی شدید، خودکشی کرده بودند! علّت اینست که بخش اصلی وجود آنها نیازش برآورده نمی‌شود. این مطلب در مصاحبه‌های موفّقترین بازیگران هالیوود به صراحت بیان شده است که لذّت و شهرت و ثروت را تجربه کرده‌اند؛ امّا احساس خوشبختی را نه!

• عوامل تولید‌کننده شادی در روایات ما چه چیزهایی گفته شده است؟

امام صادق(ع) شادی را در وفاداری، رعایت حقوق و ایستادگی در برابر سختیها معرفی کرده بودند. مثالهای فراوانی را در زندگی روزمرّه خودمان میتوانیم ببینیم. علّت شادی فردی که برای آخرت خود قدم برمیدارد، همانند کسی است که برای آینده دارد پس انداز میکند و برای همین، خود به خود از آینده نگرانی نخواهد داشت. انسانی که اسلام میسازد، بزرگتر از دنیاست و به همین علّت، حوادث دنیا نمیتواند روی او اثرگذار باشد و به عکس بقیه، اوست که دنیا را تحقیر میکند. قرآن میگوید: این فرد وقتی با مصیبتی مواجه میشود، میگوید ما از آن خداییم (انالله) و بسوی او هم باز میگردیم. استاد ما، مرحوم آیت‌الله مجتهدی میفرمودند: این عبارت را زیاد بگویید که این نیز بگذرد. وقتی نگاه اینطور بشود، به چیزی دل نمیبندد. البتّه غصّه خوردن بابت از دست رفتن فرصتها و انجام دادن گناهان باید به اندازه‌ای باشد که فرد به یأس و ناامیدی از رحمت الهی کشیده نشود.

• آیا ما وظیفه‌ای برای ترویج شادی در جامعه داریم؟

بله. یکی از واجبات و وظایف یک مؤمن، شاد کردن دیگران است. پیامبر(ص) میفرمایند: «در بهشت، خانه ای وجود دارد که به خانه شادی معروف است. تنها افرادی اجازه ورود به این خانه را دارند که یتیمان مؤمن را شاد کنند. این را مدّ نظر داشته باشیم که اوّلاً همه بهشت، محلّ شادی است و طبیعتاً این خانه ویژگی ممتازتری از این جهت دارد و ثانیاً یتیم هم به کسی گفته میشود که پدر مادّیش را از دست داده، هم ما که به پدر حقیقیمان، یعنی امام زمان(ع) روحی فداه دسترسی نداریم. با این تعبیر ببینید شاد کردن شیعیان آخرالزّمان، در هرکدام از پنج بعدی که گفتیم، چه آثاری برای فرد میتواند به دنبال بیاورد. در روایت دیگر، شاد کردن کودکان هم مجوّز ورود فرد به این خانه بیان شده است. ببینید با عمل کردن به این روایت، چقدر زندگیهای ما زیر و رو میشود؛ به این معنی که ما هم به دنبال شاد کردن فرزندان خود و بقیه کودکان باشیم. امام صادق(ع) هم فرمودند که: «مسلمانی که مسلمان دیگری را ببیند و او را شاد کند، خدا هم او را شاد خواهد کرد.» پیامبر(ص) عربی را که بقیه را خیلی میخنداند، خیلی دوست داشتند و به مردم میگفتند: «هر کس می خواهد یک نفر بهشتی را ببیند، بیاید این فرد را ببیند.» و گاهی از ندیدن او اظهار دلتنگی میکردند. همچنین در روایت دیگری آمده است: «هرکس مؤمنی را شاد کند، رسول الله(ص) را شاد کرده و هرکه ایشان را شاد کند، خدا را شاد کرده و همچنین است حالتی که فردی مؤمنی را غمگین کند.»

امام علی(ع) هم اوقات شادی را غنیمت میدانست. در روایت دیگری هم امام رضا(ع) فرمودند: «هرکس از مؤمنی، غصّه‌ای را برطرف کند، خداوند غصّه قلب او را در قیامت برطرف خواهد کرد.» مشابه این عبارت، در روایات زیاد دیده میشود. پس این ارزش است که بتوانیم بقیه را شاد کنیم. در روایت داریم: «هر مؤمنی بهره‌ای از شوخ طبعی دارد و مؤمن عبوس نمیشود.» کسانی که در ادارات ارباب رجوع دارند، باید به این روایات و وظایف خیلی توجّه داشته باشند.

شادی و غم منتظران امام زمان(عج) روحی فداه با دیگران آیا تفاوتی دارد یا خیر؟

یک منتظر تمام محاسن و کمالاتی را که دیگران دارند، دارد و طبیعتاً دغدغه و دلمشغولیهایش چندین برابر دیگران است. اوّلاً یک منتظر تا وقتی امام زمان(ع) روحی فداه را در میان مردم نبیند، به معنای واقعی شاد نمیشود. تا وقتی امام زمان(ع) روحی فداه نیاید، نیازهای هیچیک از شئون پنجگانه انسانی به معنای واقعی تأمین نمیشود و ظلم فراگیر عالم را دیدن،  فرد را بیتاب و بیقرار میکند. یک منتظر تمام تلاشش اینست که هم غصّه از مؤمنان و دوستداران امام غایب(ع) برطرف کند، هم در عین حال، زمینه را برای توجّه مردم به مهمترین عامل غمساز عالم، یعنی غیبت امام(ع) و واقعیترین شادی آفرین تاریخ حیات بشر، یعنی ظهور ایشان، متوجّه کند. در واقع یک منتظر در عین شادیهایی که برشمردیم، غم بزرگی دارد و همه آن را معطوف به این کرده است که با برطرف کردن آن، همه هستی را شاد کند.

 منتظران علاوه بر همه وظایفی که برای یک مؤمن گفته شده است؛ تکالیف مضاعفی بر عهده دارد. او زندگی متفاوت و پر همّت‌تری را باید از خود به نمایش بگذارد.

پی‌نوشت‌:

همه روایات از کتاب «میزان الحکمه» و در توضیح عناوین «فرح و حزن» آورده شده‌اند.